Quantcast
Channel: تفریحی و سرگرمی
Viewing all 20 articles
Browse latest View live

نگاهي به كتاب سنگ مزارها و كتيبه هاي تاريخي گرگان و استرآباد

$
0
0

                

                     طرح گورستاني بين راه گرگان و خراسان - قاجاريه

این روزها کتابی با ارزش و گرانقدر از تاریخ نگار شهرم استاد معطوفی را یافتم. کتابی که آرزویم بود روزی منتشر شود. با اینکه قبلاً از طريق مطبوعات و از زبان خود مؤلف وعده ي انتشار آن را شنيده بودم گمان نمي كردم به اين زودي ها به دستم برسد ، به همين دليل بلافاصله پس از شنيدن اين خبر ، كتاب را تهيه كرده و با توجه به فرصت اندكي كه داشتم نگاهي شتابزده بر آن انداختم. لذا نكاتي در مورد اين اثر ارزشمند به نظر مي رسد كه اميدوارم ذكر آن ها در تكميل و تصحيح اين كتاب موثر باشد.قبل از هر چيز جا دارد از جناب استاد معطوفي كه همواره معرف گوشه هايي از فرهنگ اين منطقه بوده و تأليفاتشان حافظ آبروي تاريخي اين منطقه هستند تشكر نمايم.

                                      

اما در ابتدا نكاتي كه در باب اين كتاب به نظر مي  رسد را به سه بخش: الف ـ (نكاتي در مورد ويرايش و چاپ كتاب) ب ـ (نكاتي در مورد اصول و روش هاي تحقيق و تدوين كتاب) ج ـ (نكاتي در مورد متن كتاب)  تقسيم نموده و سپس به ذكر هر كدام از آنها مي پردازيم.

 الف ـ نكاتي در مورد ويرايش و چاپ كتاب :

از آن جا که متأسفانه حتي در آثار تخصصي هم به مسئله ي ويرايش كه يكي از اصلي ترين موارد در مراحل ارائه ي متن به شمار مي رود ، اهميت داده نمي شود ، سراسر اين كتاب مملو از اشكالات ويرايشي است لذا نمونه هايي از آنها را كه در نگاهي گذرا به چشم  می خورد متذكر مي شوم:

1ـ عبارت فوقاني صفحات سمت چپ كه عنوان هر بخش است به اشتباه از ص 667 تا ص 909 ادامه داده شده در حالي كه بايد در ص 675 خاتمه مي يافته است.

2ـ ص 401 يك سطر به آخر « تپك » به جاي « پتك » آمده.

3ـ ص 410 سطر چهارم «كلمه قوچي» به جاي «كله قوچي»آمده.

4ـ ص 411 سطر 8 «طالب» به جاي «طلب» و در همين صفحه سطر 11 «شمالي» به جاي «شمايل» آمده.

5ـ ص 438 سنگي از گورستان رادکان در بين سنگ هاي موزه گرگان معرفي شده ؟!

6ـ ص 462 در متن زيرنويس عكس ، سطر آخر «كتيبه هاي» به جاي «كتيبه ها»  آمده.

7ـ ص 604 پاراگراف سوم سطر نخست «اشراقي» به جاي «اشرافي» آمده.

8 ـ ص 630 و ص 694 احتمالاً نگاتيو عكس وارونه چاپ شده است ؟! (يا اسكن چپ و راست شده)

9ـ ص 632 در سطر دوم زيرنويس عكس دوم 600 كيلو احتمالاً به جاي 60 كيلو آمده؟!

10ـ ص720 در زيرنويس سنگ اول سطر 4 «خمس ثمانمائه» به جاي «خمس وسبعين و ثمانمائه» آمده.

11ـ ص 731 سطر 6و7 «گر بي گناه، نيستم زداخل شهدا، كشته مرا، منم غلام شاه، جميع روسياه» به جاي «گر بي گناه كشت مرا، اي جمع رو سياه ،  نيستم زداخل شهدا، منم غلام شاه» آمده.

12ـ ص 734 سطر 8 «قرن 4 ه.ق.ق» به جاي «قرن 9 ه.ق» آمده.

13ـ ص 869 سطر نخست «شرق» به جای «شرقی» آمده.

14ـ ص 933 سطر 16 «تجربی» به جای «تجری» و در همین سطر «بهانه» به صورت «ب هانه» آمده است.

15ـ ص 952 در زيرنويس عكس دوم تاريخ 1128 به جاي 1228 آمده.

16ـ ص 968 در زیرنویس سنگ های دوم و سوم تنها تاریخ سنگ ها آمده و متن آنها از قلم افتاده است.

17ـ ص 1018 سطر 14 «خواجه مظفر» به جای «خواجه مظفری» آمده.

18ـ ص 1223 در زیرنویس سنگ دوم «دالقرا» به جای «دارالقرار» آمده.

اما مسئله ديگر كيفيت چاپ كتاب است، یعنی از آنجا كه در اين كتاب سنگ قبرهايي معرفي شده اند كه عكس آنها آمده است اين عكس ها سند محسوب مي شوند و از آنجا كه يكي از اهداف ارائه تصوير سند در آثار مطبوع، جلوگيري از اشتباه است (يعني با ارائه تصوير سند به مخاطب اين امكان را مي دهيم كه اگر ما متني را غلط خوانده ايم و يا نتوانسته ايم بخوانيم ، او بتواند آن را تصحيح و تكميل كند) بايد تصاوير وضوح داشته باشند. اما اكثر تصاوير ارائه شده نامفهوم و برخي از آنها كلاً سياه هستند مثلاً در ص 722 اگر كسي از موضوع كتاب بي اطلاع باشد گمان مي كند مؤلف خواسته عكس كودكي را كه پشت يك شيء سياه نشسته نشان دهد؟!

علاوه بر اين، نوشته هاي زير عكس ها هم اغلب اسكن است كه از كيفيت چنداني برخوردار نيست، اما به هر حال باز هم قابل خواندن است.

ب ـ  نكاتي در مورد اصول و روش هاي تحقيق و تدوين كتاب:

1ـ در متون آثار جناب استاد معطوفي همواره با يك دوره تاريخ ايران از دوران باستان تا دوران قاجاريه روبرو هستيم كه البته ذكر آن در آثاري كه مخاطب عام دارند لازم است اما در آثاري كه مخاطب خاص دارند (مانند اثر مورد بحث) به نظر حشو و توضيح واضحات مي آيد چرا كه مخاطبي كه به سراغ اين كتاب مي آيد تقريباً تاريخ را مي داند و يا حداقل منابع را مي شناسد، به نظر بنده در اين مورد حداكثر كاري كه مي توان كرد؛ ارائه فهرستي از منابع موجود است نه اينكه متوني تكراري را در اين گونه آثار نقل نماييم و بيهوده به حجم كتاب بيافزاييم.

2ـ از ديگر ايراداتي كه در يك نگاه كلي به اين كتاب مي توان گرفت، عدم استفاده از برخي متون تخصصي در اين باره است. كتاب هايي چون «نگاهي به تدفين تابوتي در ايران باستان» (چايچي اميرخيز ، احمد و سعيدي هرسيني ، محمدرضا ، انتشارات سميرا و موزه ملي ايران ، فروردين 1381) و نسخه خطي «منابع الذهب» تاليف ميرفندرسكي (در ذكر مقبره ها و امامزاده هاي منطقه گرگان و استراباد)، نسخه خطي «جامع الانبياء» تاليف محمد بن كامران استرابادي (شجره نامه آل ابي طالب در طبرستان و جرجان و گيلان و مزارهاي آنان) موجود در كتابخانه مركز شرق شناسي سالتيكوف شدرين و جلد هشتم كتاب از آستارا تا استارباد صفحات 468 و 479 (ارائه اسنادی به تاریخ 1300 و 1312 ق در مورد سرقت و تخريب سنگ قبرهاي قبرستان سرتك).

همچنين جناب استاد معطوفي را كه به ارائه عكس در آثارشان اتكاي زيادي دارند، ارجاع مي دهم به طرح شماره 82 از جلد اول كتاب «مجموعه آثار معماري سنتي ايران»  (چاپخانه سازمان جغرافيايي نيروهاي مسلح) كه طرحي است مربوط به سده 13 ق از گورستاني قديمي با سنگ مزارهاي مجلل و اشرافي در بين راه گرگان و خراسان ، و نيز عكس هاي «آنه ماري شوارتز نباخ» فتوژورناليست سوئيسي از چند بناي مقبره اي و چند گورستان تاريخي استان گلستان در 80 سال پيش (موجود  در سفارت سوئیس در تهران).

و همچنين عكس امامزاده نور و گورستان آن متعلق به 123 سال پيش موجود در آلبومخانه كاخ موزه گلستان. لازم به ذكر است كه اين عكس در كتاب « قاجاريه به روايت تصوير» (تهامي، داريوش و ابريشمي، فرشاد، انتشارات ابريشمي فر، بهار 85  ص 149) با عنوان «قصر قاجار» معرفي شده است.

3 ـ ذكر منابع برخي از عكس هاي ارائه شده كه از جاي ديگر گرفته شده، از ديگر شاخصه هاي يك كار اصولي است. به عنوان مثال آنجا كه از عكس هاي جلد پنجم كتاب «از آستارا تا استارباد» تأليف دكتر ستوده، استفاده شده اگر منبع آن هم ذكر مي شد، هم اصول كار رعايت شده بود و هم حقوق معنوي افراد و آثار فرهنگي زير پا گذاشته نمي شد.

4ـ ضمن اينكه بررسي تعداد زيادي از گورستان هاي منطقه، در اين كتاب، جاي بسي تقدير و تشكر دارد. اما در يك كار پژوهشي، از اين نوع، بهتر بود فهرست كاملي از گورستان هاي قديمي استان به انضمام قدمت و مكان آن ها ارائه مي شد.

5ـ از ديگر اصول در اين پژوهش، ارائه مختصات فعلي و قبلي گورستان هاي بررسي شده است. يعني اطلاعات وضعيت قبلي گورستان و سپس وضعيت كنوني یک گورستان ذكر شود، تا در چند سال آينده بتوان ميزان تغييرات وضعيت گورستان را برآورد كرد.

به عنوان مثال بايد مساحت وضعيت كنوني گورستان، تعداد سنگ مزارها به تفكيك محكوك، غير محكوك، شكسته و سالم و ... ذكر مي شد.

6ـ براي ارائه پژوهشي علمي لازم بود ويژگي هاي سبكي زماني و جغرافيايي سنگ مزارها مورد بررسي قرار مي گرفت.

به عنوان مثال در ويژگي سبكي زماني قرن نهم و اوايل قرن دهم هجري سنگ مزارها داراي ويژگي هايي هستند كه شرايط جغرافيايي را در نورديده و در مناطق مختلف، اغلب به يك شكل و شمايل ديده مي شوند و گاهي اوقات گويي يك سنگ تراش واحد آن ها را ساخته است.  

برخي از اين ويژگي ها عبارتند از: جنس سنگ ها كه اغلب رسوبي لايه اي خاكستري (كبود) هستند،  دور تا دور آنها صلوات چهارده معصوم يا صلوات كبير و بعضاً آيه الكرسي آمده، تزئينات شبيه به هم هستند، متن اصلي هم داخل يك دايره در وسط قسمت محكوك آمده، و دايره هم در چهار طرف داراي سر ترنج و شرفه است، متن وسط با عبارت «انتقل» شروع شده و معمولاً بعد از آن يكي از عبارات «من الدار الدنيا الي الدار الاخره » ، »من الدار الفناء الي الدار البقاء» ، «من الدار الغرور الي الدار السرو» و ...  مي آيد و قبل از نام متوفي صفاتي چون «ماضي (ماضيه)»، «سعيد (سعيده)» و ... آمده است. تاريخ پايان هم اكثراً با ذكر نام ماه بوده و سال وفات هم به حروف نوشته مي شد.

7ـ از ديگر موارد مهم كه جاي آن در كتاب خالي است بحث آسيب شناسي سنگ قبرها است كه البته در يك صفحه به صورت بسيار مختصر با عنوان «عوامل نابودي سنگ مزارها و كتيبه هاي منطقه گرگان» از آن گذر كرده، در حالي كه جا داشت بخشي به آن اختصاص داده مي شد و ضمن بررسي نوع سنگ مزارهاي استفاده شده، ماندگاري و پايايي هر نوع را بررسي مي كرد.

ما در اينجا مواردي را علاوه بر 5 مورد ذكر شده در ص 415 كتاب به صورت فهرست وار ذكر مي نمائيم:

الف ـ جابجايي سنگ مزارها در مراحل خاكبرداري براي احداث بناها كه از آن جمله مي توان به جابجايي سنگ مزارهاي گورستان نعلبندان اشاره كرد كه به همراه خاك ها در شهرك صنعتي آق قلا دپو شدند و براي تسطيح سطوح گود از آنها استفاده شد.

اشكال اين امر علاوه بر نابود شدن و به فراموشي سپردن اين سنگ ها در اين است كه اگر چندين سال بعد در حفاري زمين هاي شهرك صنعتي، اين سنگ ها بيرون بيايند گمان مي شود در آن مكان قبرستاني قديمي بوده است.

خوشبختانه در سال 1384 تعدادي از سنگ قبرهاي بيرون آمده از محل گودبرداري پاركينگ مسجد جامع توسط نگارنده از ميان خاك ها بيرون كشيده شده و به موزه انتقال داده شد كه استاد معطوفی هم در ص 1122 همين كتاب آن ها را معرفي کرده اند.

ب ـ توليد گلسنگ ها بر روي سنگ مزارها به خصوص سنگ هاي آهكي

ج ـ افتادن سنگ مزارهاي ايستا بر روي زمين و قرار گرفتن آنها در حالت افقي كه باعث مي شود برف و باران روي سطح آنها جمع شده و سطح آنها را آسيب پذير نمايد.

د ـ شكستن سنگ هاي منقوش و حتي سنگ هاي محكوك به دليل اعتقاد غلطي كه مي گويد وسایلی که تصوير آن ها روي سنگ حك شده، داخل سنگ قرار دارند و يا در سنگ هاي قطور چيزي مخفي است. چنانكه يكي از كتيبه هاي مسجد قاجارها در محله سبز مشهد گرگان را به همين دليل متلاشي كردند.

هـ ـ كارگذاشتن سنگ نوشته هاي دو طرفه در ديوار كه گاهي سبب مي شود يك طرف آن در سيمان فرو رفته و قابل خواندن نباشد.

وـ استفاده از سنگ مزارها به عنوان قلوه سنگ براي پر كردن پي ساختمان ها و به كار بردن در ساخت ديوارها، چنان كه تعدادي از سنگ مزارهاي مجلل گورستان سبز مشهد براي بازسازي مسجد امام حسن خورد شده و در پي ساختمان به كار رفتند.

لازم به ذكر است كه گاهي اين اتفاقات به حفظ سنگ هم كمك مي كند و از شكستن و سرقت آن جلوگيري مي نمايد به طوري كه در روستاي مرق كاشان تعدادي از سنگ قبرهاي گهواره اي مجلل گورستان بابا افضل كاشاني در ساختمان ديوارها به كار رفته اند و شكلي موزه اي به روستا داده اند.

زـ استفاده از سنگ ها براي نشان گورهاي خرپشته اي جديد در روستاها، مانند گورهاي خرپشته اي جديد گورستان حيدرآباد كه از سنگ هاي قرن 9 هجري استفاده كرده اند.

8ـ در گزارش دقيق تر مي توان مشخصات جزئي سنگ ها را هم ثبت نمود به عنوان مثال ميزان بيرون آمدگي سنگ مزارهاي ايستا از زمين ، ابعاد دقيق سنگ، شامل ارتفاع (ارتفاع موجود در سنگ هاي فرسوده و شكسته) ، عرض (بالا و پائين سنگ) ، قطر، ابعاد قسمت محكوك و ...

9ـ بررسي ويژگي هاي حجاري نيز لازم بود. يعني بررسي نوع تراش اسكلت سنگ، نوع نقر و حك نقوش و خطوط كه معمولاً به دو صورت عمده انجام مي شده: الف ـ نقر خود خطوط و نقوش كه ايجاد نقوش و خطوط فرو رفته مي كند. ب ـ نقر زمینه سنگ كه ايجاد نقوش و خطوط برجسته مي كند.

10ـ متأسفانه در اين كتاب به سادگي از كنار نقوش نمادين گذشته اند و تنها از آنها با اشكال نمادين و مرموز ياد شده است. در حالي كه اگر اشكال هر كدام از سنگ ها براساس زمان بررسي مي شد مي توانستيم به زمان ساخت سنگ هاي بدون تاريخ دست يابيم. يعني با شناخت طرح ها و نقوش در هر دوره، به سبك شناسي نقوش سنگ ها نيز پي مي برديم و همچنين با بررسي بسياري از نمادها، به ريشه باستاني هر كدام از آنها كه پس از گذشت قرن ها و تحولات مختلف فرهنگي و اعتقادي هنوز در ذهن بشر باقي مانده است دست يابيم.

                                      

                طرح استخراج شده یکی از سنگ مزارهای امامزاده حیدرآباد

در اين زمينه حداقل كاري كه مي شد كرد اين بود كه طرح اين سنگ ها استخراج و يا تصويري با كيفيت مناسب از سنگ ها ارائه مي شد تا متخصصين نمادشناسي روي آنها كاري پژوهشي انجام دهند.

11ـ از موارد كلي ديگر اینكه؛ بايد به «روش های مشخص كردن محدودة قبر» اشاره مي شد. این کار بيشتر در مورد مزارهايي به كار مي رفته كه سنگ مزار مكتوب يا محكوك نداشتند لذا براي مشخص شدن محدودة دفن متوفي كه بالاي سنگ مزار است يا پائين سنگ مزار، از سه روش:

1ـ خرپشته اي كه نمونه هاي آن در گورستان هاي تاريخي كمتر به چشم مي خورد و احتمال مي رود به مرور زمان از تسطيح شده باشد. 2ـ استفاده از دو سنگ مزار ريشه اي ايستاي غير محكوك كه يكي در محل سر و يكي در محل پاي متوفي قرار مي گيرد. 3ـ استفاده از سنگ چين دور مدفن متوفي كه محل دقيق تدفين را مشخص مي كند.

ج ـ نكاتي درمورد متن كتاب:

در اين بخش در نگاهي گذرا اشكالات و نقص هايي كه به نظر رسيد يادآوري مي شود.

1ـ در صفحه 10 و همچنين صفحات 803 و806  آمده كه قديمي ترين سنگ هاي معرفي شده در كتاب، سنگ قبرهاي شموشك مورخ 777 و 782 هستند، كه در اينجا لازم مي دانم از دو سنگ قبر امامزاده زيلان ياد كنم كه يكي مورخ 735 ق و ديگري 738 ق است البته سنگ مورخ 735 در كتاب «جغرافياي تاريخي كتول» (نظري، محمد ابراهيم، بي نا، ديماه 1375 ص 205) آمده و تاريخ آن 736 ذكر شده اما سنگ مورخ 738 ق چون تاكنون در جايي معرفي نشده، به خاطر اهميت موضوع آن را در اينجا معرفي مي نماييم.

لاشه سنگ كبود ايستا به ارتفاع حدود cm70 ، عرض cm45 و قطر cm10 در حاشيه يك رباعي از خواجه عبدا... انصاري آمده:

اي واقف اسرار ضمير همه كس             در حالت عجز دستگير همه كس

از هر گنهم توبه ده و عذر پذير              اي توبه ده و عذر پذير همه كس

و متن وسط آن:

سنه 738 / تحرير في شهر ربيع / الاول ... (ناخوانا)

كه در آخرين بازديد نگارنده در سال 1382 اين سنگ ها هنوز در ساختمان امامزاده زيلان موجود بود.

              

                     سنگ های مورخ ۷۳۸و۷۳۵هجری امامزاده زیلان

2ـ آنجا كه به گور دخمه ها اشاره شده، جاي گور دخمه هاي دهانه زنگيان تالو و سم تالو در ارتفاعات روستاي زيارت خالي است.

3ـ در بخش تدفين دوره اشكاني لازم به ذكر است تاكنون در حفاري هاي غيرمجاز و خاكبرداري جهت احداث ساختمان هاي جديد، گور خمره هايي از منطقه شاهكوه بالا، يالوي شصت كلا و باكر محله (حاشيه غربي بلوار صياد شيرازي) بيرون آمده است.

نكته ي جالب در اين مورد بيرون آمدن تابوت هايي از جنس چوب اورس (سرو كوهي) است كه در سال 1370 ضمن شخم زمين هاي كشاورزي، از منطقه جمشيدي (جمشيري) شاهكوه بالا به دست آمده، لازم به ذکر است که تاكنون در تدفین تابوتی ایران تابوت هاي برنزي ، طلايي ، سفالي ، سنگي و گور خمره ثبت شده و به خاطر خاصيت فرسايشي و فساد چوب در اثر گذر زمان، اشاره ای به تابوت چوبی نشده است.

4ـ در بخش تدفين دوره ساساني، دخمه هاي دستكن «كوه بربر» در ارتفاعات «لره كوه» چهارباغ و تپه قبرستاني صدا و سيماي گرگان از قلم افتاده است. لازم به ذكر است در حفاري هاي غيرمجاز تعداد زيادي سلاح هاي مفرغي از گورستان تپه صدا و سيماي گرگان خارج شده است.

5ـ  از ص 400 تا 403 در تقسيم بندي سنگ ها اشتباهي رخ داده و آن اين است كه پس از معرفي 3 سنگ «آذرين ، دگرگون و رسوبي» سه سنگ ديگر را با عناوين «رودخانه اي، كرمي و قواره اي» معرفي مي كند كه در تقسيم بندي بالا قرار نمي گيرند بلكه در يك تقسيم بندي عام تر قرار دارند.

 به عنوان مثال يك سنگ آذرين يا دگرگون هم اگر در مسير رودخانه قرار بگيرد شامل تعريف سنگ رودخانه اي مي شود، چرا که جریان آب رودخانه بیشتر عملیات سایشی و فرسایشی بر روی سنگ انجام می دهد، نه تولید سنگ.

6ـ در ص406 ذيل شماره 3 (چوب مزار)  به چوب مزارهاي ساده گورستان هاي شاهكوه بالا و پائين اشاره اي نشده اين چوب ها از جنس  چوب ماندگار درخت اورس هستند.

7ـ در صفحات 407 و 408 در مورد سنگ مزارهاي بدون نقش و متن به قبرستان هاي رنگو، تپه قبرستاني نصرآباد، قبرستان بالاچال، قبرستان لنده كوه، قبرستان النگ دره، قبرستان چهار قبره سر دروازه شاهكوه پايين و ... مي توان اشاره نمود.

8 ـ در صفحات 407 و 408 در تقسيم بندي سنگ ها از نظر نقوش، جاي سنگ مزارهاي منقوش بدون متن، سنگ هاي مخطوط بدون نقش و همچنين ذيل سنگ مزارهاي مخطوط جاي سنگ هاي مخطوطي كه متن آنها شعر، آيه، دعا و ... بوده و نامي از متوفي نيامده، خالي است.

9ـ در ص 408 ذيل شماره سوم (سنگ مزارهاي مجلل و اشرافي) طبق مصاحبه نگارنده با افراد مسن و مطلع منطقه، بسياري از سنگ هاي مجلل و اشرافي در اواخر دوره قاجار توسط استادكاران بادكوبه اي ساخته مي شده.

10 ـ ص 408 در تقسيم بندي سنگ ها در قسمت جنس و رنگ، آنجا كه گفته اند از سنگ جنس آهكي سفيد به صورت تك در گورستان ها ديده مي شود بايد اشاره كرد كه سنگ هاي سده 11 و12 گورستان هاي ميان روبار درآسياب شاهكوه بالا و لندو شاهكوه پائين اكثراً از اين جنس هستند.

11ـ ص 436  در مورد سنگ پایین لازم به ذکر است که این سنگ مربوط به گورستان امامزاده نور بوده و حدود سال 1380 از فضای بین خانه شیرنگی و مکتب علی بیرون آمده و به موزه منتقل شده است. همچنین در مشخصات زیر سنگ، نوشته «بسیار غول پیکر» که هرگز اینچنین نیست.

12ـ در بخش دوم كتاب (از ص 467 تا ص 601 )، در مورد سنگ هاي چليپايي، با توجه به سند ص468 جلد هشتم از آستارا تا استارباد مورخ 8 جمادي الاول 1300 ق كه در آن خبر از سرقت يك عدد خاج (سنگ قبر) و قطع 2 عدد آنان در گورستان سرتك و ... داده، احتمال می رود خاج نامي جديد براي سنگ هاي چليپايي بوده است و يا شايد هم اشاره به چليپاهاي روي گورهاي صاحب منصبان روس باشد؟ (الله اعلم ...)

13ـ ص624 در توضيحات زير عكس، علامت دايره را، دايره اي رمزي دانسته و با رعايت احتياط احتمال داده كه شاید نشان خورشيد باشد. كه البته در سنگ هاي سده ي 13،آن دايره نشان مُهر است كه معمولاً به همراه سبحه (تسبيح)، شانه و ... مي آيد.

14ـ در ص629 در توضيحات زير عكس دوم نام متوفي را اينگونه ثبت نموده «محمدبن مشهدي حسين» كه بر عكس است و صحيح آن «مشهدي حسين بن محمد» مي باشد.

15ـ ص633 در زيرنويس عكس، سطر دوم آورده «انتقل من دار الدنيا» در صورتي كه چنانچه از عكس سنگ بر مي آيد عبارت «انتقل من دار الفنا» صحيح است.

و همچنين سطر سوم آورده «اسد بن محمد امير ...» كه صحيح آن «امير سيد حسن بن سيد محمد (يا محسن) سيد عباس» و همچنين «شهر» را «الشهد» نوشته و عجيب تر آنكه در تاريخ آن آورده سنه سادس سبع تسعمائه و در ترجمه آن نوشته 976 در حالي كه سادس و سبع هر دو عدد يكان هستند و سبع به تنهايي معناي هفتاد نمي دهد مگر اينكه سبعين باشد. اما آنچه كه از تصوير بر مي آيد تاريخ آن «سنه سبع عشر و تسعمائه» است كه ترجمه آن 970 مي باشد.

16ـ ص705 نام متوفي را «تهال بن محمد عماد» ثبت نموده در حالي كه «كمال بن شاه محمد عماد» خوانده مي شود.

17ـ ص720 در زيرنويس تصوير اول، متن وسط سنگ را اينگونه نوشته «انتقل من الدار الدنيا الي الدار الباقي المرحوم المغفور المبرور الماضي كيا شهريار بن شهريار في تاريخ خمس ثمانمائه» در حالي كه متن آن عيناً به صورتي است كه در زير مي آيد: «انتقل من دار الفنا الي دار البقا المتوفي السعيد المرحوم المغفور الماضي كدخداي خان كيا شهريار ابن المرحوم تاج الدين شهريار و ... (ناخوانا) الله روحهما في تاريخ سنه خمس و سبعين و ثمانمايه».

18ـ در بازديد نگارنده از گورستان روستای زیارت در سال 1384 سنگي مربوط به سده نهم هجري بود كه قسمت فوقاني آن شكسته و متني كه خوانده مي شد به شرح زير بود: «... المرحوم ... علي بن المرحوم داو [د بن] سليمان غفرالله له في اواسط ... ثمانمائه».

19ـ ص732 در زيرنويس عكس سطر 3 نوشته « وفات خان بن شاه حسين ...» اما در تصوير ظاهراً خوانده مي شود «وفات خانسالار شاه حسين ...»

20ـ ص736 توضيحات زير 3 تصوير همه در كتاب از آستارا تا استارباد ج 5، صفحات 262 و263 عينا آمده با اين تفاوت كه آنجا كه جناب استاد معطوفي نوشته «متن پشت سنگ» در كتاب از استارا تا استارباد آن متن را در حاشيه ي سنگ دانسته كه درست هم هست چون به ندرت ديده شده كه سنگ مزارهاي قرن 9 هجري 2 طرفه باشد و همچنان در سه تصوير ارائه شده حاشيه محكوك به چشم مي خورد و علاوه بر آنچه كه ذكر شد به نظر مي رسد 3 تصوير ارائه شده هيچكدام مربوط به توضيحات نوشته در زيرنويس ها نيستند چون شكل ظاهري و خطوط آنها بيشتر به سنگ هاي سده ي 11 و 12 شبيه هستند و چنانچه نگارنده 4 سنگ قرن 9 را در امام زاده رنگو ديده ام همگي ويژگي هاي سبكي سنگ مزارهاي قرن 9 هجري را دارا بودند در حالي كه سه تصوير ارائه شده اينگونه نيستند.

21ـ  همچنين در متن وسط سنگ سوم همين صفحه نوشته «انتقل من دار الدنيا الي دار البقاء» که اين عبارت غلط است، چون همواره دنيا در مقابل آخره آمده و فنا در مقابل بقا و صحيح آن چنانكه در سطر آخر ص 262 از آستارا تا استارباد ج 5 آمده بايد «من دار الغرور الي دار السرور» باشد.    

22ـ اما يكي از سنگ مزارهايي كه در امامزاده رنگو بوده و اكنون موجود نيست متن آن اينگونه است . دايره وسط : «انتقل من دار الدنيا الي دار آلاخره المتوفي السعيد الشهيد المغفور الماضي ابراهيم بن المرحوم حسين جابك غفرالله له و لابويه في اواسط ذي الحجه سنه ثمان و ثلثين و ثمانمايه » . و درکادر مستطیل شکل زیر دایره: «الحمدلله الواحد القهار» و در حاشيه: «صلوات چهارده معصوم».

23ـ همچنين در اين بخش لازم بود به شهر تاريخي امانيه در اطراف امامزداده رنگو، بقاياي ديواري از آجر چهارگوش در حفاري هاي غير مجاز در فاصله 100 متري جنوبي ساختمان امامزاده و همچنين تعداد زيادي از سنگ مزارهاي بدون خط و نقش (غيرمحكوك) که در زير درختان ضلع جنوبي امامزاده قرار دارند اشاره مي شد.

24ـ ص752 در زيرنويس عكس دور تا دور در 4 قاب آيه قرآن است كه متن آن ذكر نشده: «هو الله الذي لا اله الا هو عالم الغيب و الشهاده هو الرحمن (1) الرحيم هو الله الذي لا اله الا هو الملك (2) القدوس السلام المؤمن المهين الغدير (3) الجبار المتكبر سبحان الله مما يشركون هو الله الخالق الباري (4) » ( قرآن ـ سوره حشر ـ از آيه 22 تا اواسط 24 ).

اما در مورد متن وسط، نوشته « الوفات المرحوم و المبرور المغفور داوود بن محمد في سنه صفر تسع تسعمائه که متن صحیح آن اينگونه است « المتوفي المرحوم المغفور (؟) افتخار ال ... خواجه ... محمود ابن خواجه ... محمد عزالدين في ماه صفر تسع و تسعمائه».

25ـ ص757 در تصوير وسط، اگر تاريخ آن ثلث عشرين ثمانمائه باشد ترجمه آن 823 است نه 825 مگر آنكه حروف آن خمس عشرين ثمانمائه باشد.

26ـ  از ديگر سنگ هاي قديمي گورستان حيدرآباد مي توان به سنگ « بهاء الدين بن كدخدا شمس الدین قادی رمضان 885 » اشاره کرد.

27ـ  ص 775 سنگ بالا «وفات بيكه بنت يادگار ملك» يا «بيكه يادگار بنت ملك ...» و

سنگ وسط «وفات ميرمراد بن ميرشاه ميرزا الحسيني ... » و سنگ پائين « وفات المرحوم ميرشاه ميرزا بن الحسين ...» صحیح است.

28ـ ص826 در توضيحات زير تصوير سطر 5 بين كمال الدين و داوود چند اسم از قلم افتاده كه در مجموع سطر 4 و 5 متن مي باشد و طبق آنچه كه از تصوير نامفهوم سنگ بر مي آيد متن آن اين است : «... كمال الدين بن سيد ... (ناخوانا) سيدالرضا الحسين بن علي ... (ناخوانا) الله بن محمدبن عبدالله بن ... (ناخوانا) بن داود بن ...».

29ـ ص852 در زيرنويس عكس در بخش داخل دايره نوشته «بخشي از يك حديث» اما آنچه در دايره آمده آيه 25 سوره يونس است كه متن آن اين است: «والله يدعو الي دار السلام و يهدي من يشا الي سراط مستقيم» نمونه اي از اين سنگ در گورستان حيدرآباد موجود است كه متلاشي شده و قسمتي از آن براي نشانة گوري جديد به كار رفته است.

30ـ ص862 در زيرنويس سنگ نوشته «انتقل من دارالفنا الي دار البقا ... »، در صورتي كه صحيح آن «انتقل من دار الغرور الي دار [السرور]» است.

31ـ در زیرنویس سنگ دو قیچی منقوش را ، دو قیچی باغبانی دانسته که البته چندان مهم نیست اما محض اطلاع باید اشاره کنم قیچی ای که در کنار پتک می آید، آن هم با آن ابعاد احتمال می رود قیچی آهنگری باشد!

31ـ ص 866 در زيرنويس تصوير پائين نوشته «... محمد زمان بن ملامهديان » در حالي خوانده مي شود «... محمد زمان بن ملامهد عريان (؟ )».

32ـ ص936 زيرنويس سنگ پائين نوشته «... امير خان » به نظر «صابرخان» مي آيد.

33ـ ص 938 تاريخ سنگ اول را كه به صورت 101010 بوده (1010) احتمال داده كه صحيح آن (1110) است. سنگ دوم را نوشته «جانفربي» كه جانفري خوانده مي شود و دو نقطه زير (ي) نوعي اعراب براي تمايز قایل شدن بین مصوت ي و الف مقصوره است. و در همين زيرنويس اين توضيح لازم است كه زي (ذي) به مفهوم ذيعقده يا ذيحجه است.

34ـ ص940 تاريخ 12:16 را به احتمال 1206 دانسته كه صحيح آن 1216 است.

يكي از موارد ديگري كه در سبك شناسي زماني مي توان به آن اشاره نمود سبك نگارش اعداد تاریخ سنگ هاي قبور در قرون 11 تا 14 ق است كه بعضاً جلوي هر يك از اعداد ده گان و صدگان و هزارگان صفرهاي آن ها را مي گذاشته اند.

با توضيح اين نكته كه گاهي جلوي هزارگان و صدگان ، همچون دهگان يك صفر بيشتر گذاشته نمي شد به عنوان مثال گاهي تاريخ 1216 به صورت 102:106 گاهي 1000200106 گاهي 1020106 گاهي 12:16 گاهي 10216 گاهي 12106 و به گونه هاي ديگر نگارش مي شد كه البته اين مورد در آئين نگارش تاريخ هاي عددي در رقم انجام نسخه هاي خطي هم به چشم مي خورد. لازم به ذكر است كه عدم آگاهي مؤلف از اين سبك نگارش باعث شده تا وي در سطر دوم ص 962 ، اين صفرهاي اضافه را «مرموز» قلمداد كند.

* از موارد ديگر در نگارش اعداد در اين قرون، عدم صفرگذاري است كه به عنوان مثال تاريخ 1038 و 1308 را به يك صورت واحد 138 مي نوشته اند.

35ـ ص944 در زیرنویس سنگ اول نام متوفی را «ملا علی» ثبت نموده در حالی که «ملا علی محمد» صحیح است.

36ـ ص951 تاريخ 1250 صحيح است نه 1251

37ـ ص954 در زيرنويس سنگ دوم لقب متوفي را «كوساري» ثبت نموده در صورتي كه صحيح آن «كوسلاري (كوسالاري)» است.

38ـ ص967 در زيرنويس سنگ اول نام پدر متوفي را «فرامرز» نوشته كه البته نبايد فراموش شود در بازنويسي اينگونه متون بايد عيناً اصول نگارش متن رعايت شده و سپس داخل پرانتز صحيح آن را نوشت . يعني بايد نوشت «... فرامرظ (فرامرز) ».

39ـ از اتفاقات جالب اين كتاب انتساب يك سنگ قبر به 2 قبرستان است سنگي كه در ص951 آمده و سنگي كه در رديف بالاي ص984 آمده يكي است اما يك جا به گورستان الستان نسبت داده شده و يك جا به گورستان خلين در ؟!

40ـ ص997 در زيرنويس عكس بالا نوشته «حافظه بنت حاجي محمد 11207 .. » صحيح آن «.. بنت حاجي محمد يوسف ..» است.

41ـ ص 1003 در سطر سوم ، پاراگراف دوم گفته «حدود 3 ساعت پياده روي به سوي شرق ...» لازم به ذكر است كه در تحقيقات ميداني ذكر مسافت ـ زمان، كاري غيراصولي است چرا كه همان مسيري را كه جناب استاد معطوفي 3 ساعته طی نموده بنده بارها در كمتر از يك ساعت و نيم طي نموده ام همچنين در صفحات 1018 و 1019 فاصله ي شاهكوه بالا و پائين را يك ساعت نوشته ، اين زمان مي تواند متغییر باشد.

در همان صفحه 1003 پاراگراف دوم سطر چهارم «خاك عمر» را مكاني در نوك كوه معرفي كرده در حالي كه خاك عمر دشتي است در ميانة كوه و نوك كوه به قله ايماني ، قزيمان، اُبن و ... ختم مي شود.

42ـ ص1003 پاراگراف دوم سطر 5 آنجا كه گفته «در اين ناحيه صعب العبور و پرت هيچ آثار ديگري كه نشان از حيات گذشتة انسان ها باشد به چشم نمي خورد» و باز در 2 سطر پائين تر مي گويد «در كنكاشی كه نگارنده به فاصله حدود يك كيلومتري در اطراف اين گورستان داشته، هيچ آثاري از خرابه هاي يك روستا مشاهده ننمود» لازم به ذكر است كه حدود 2 كيلومتري ارتفاعات شرقي خاك عمر ، در امتداد راهي كه از خاك عمر به سمت قله ايماني مي رود دو دشت باستاني به نام هاي «پاتوت» و «پاچنار» وجود دارد كه در ضلع جنوبي پاتوت بقاياي بنايي قديمي وجود دارد كه بوميان آن را بقاياي يك حمام قديمي مي دانند ، و در همان حوالي تعداد زيادي درخت گردوي دست كار وجود دارد و علاوه بر اين در ارتفاعات شمالي مشرف بر پاتوت در مسیر «سوس چال»، غاري وجود دارد كه در اطراف آن آثار زندگي ديده مي شود.

43ـ ص1004 در چند سطر اول گفته «در دو دهه پيش سنگ هاي خاك عمر حدود 30 عدد بود ولي در سال 82 بيش از 10 قطعه سالم به چشم نمي خورد» در حالي كه در بازديد نگارنده در سال 1379 بيش از 50 سنگ قبر سالم بود و در آخرين بازديد نگارنده هم كه در خرداد ماه سال جاري بود ، بيش از 30 سنگ قبر قابل بررسي وجود دارد.

44ـ در همين بخش خاك عمر، تعدادي سنگ مزار زنان متوفي وجود دارد كه ذكر آنها در بررسي های این گورستان مؤثر خواهد بود. تعدادي از آنها عبارتند از : 1ـ وفات المرحومه بي چه ماه بنت محمد خان كيا سنه 1106  2ـ وفات المرحومه المغفوره مرواريد شاه بنت مرحوم ملك رضا سنه 1154  3ـ ... مرحومه ماضيه بي بي ... 4ـ وفات ماه آقايي بنت محمدعلي و... .

از نكات جالب ديگر در اين گورستان مي توان به نام ماه پيكر براي مرد اشاره نمود : «ماه پيكر بن عوص سنه 11209 (1129)» و نيز شهرت متوفي به نام مادرش «... ابن كوثر» كه از آن جمله مي توان به شهرت بعضي از افراد در مناطق روستايي به نام مادرشان اشاره نمود .

چنانكه در روستاي شاهكوه پائين يكي از قديمي ترين چوپانان فردي است معروف به «علي ريحان» البته نمونه هايي هم از سنگ مزارهای قاجاری در روستاي اوريم سوادكوه وجود دارد كه نام پدر و مادر متوفي در آن نوشته شده است.

* از ديگر موارد قابل توجه در اين گورستان وجود تعداد زيادي از افراد طايفه «كيا» است.

45ـ  در حاشيه تعدادي از سنگ مزارهاي گورستان خاك عمر اين رباعي نوشته شده :

افسوس كه سرگشتة افلاك شديم              شادي زجهان نديد غمناك شديم

چون سبزه در اين مزرعة كون و فساد         از خاك برآمديم و در خاك شديم

46ـ ص1009 سنگ سوم آنجا كه نوشته «خط بد ناخوانا» متن سنگ اين است:

متن دور: صلوات كه از اواسط شروع شده «بالصادق و الكاظم و الرضا و النقي و التقي و العسكري و مهدي صاحب امامان ؟ (الزمان) »

حاشيه داخلي سمت چپ : «حاجي ايساق (اسحاق) خان»

47ـ ص1018 در پاراگراف چهارم، سطر نخست آنجا كه مي گويد «خواجه ها در دوران قاجار از ملك داران بزرگ شاهرود بوده اند» لازم به ذكر است كه خواجه ها حدود 300 سال پيش از ملاكان چمن ساور بوده اند.

48ـ ص1019 پاراگراف دوم سطر سوم ، عامل متروكه شدن روستاي شاهكوه را مهاجرت متمولين آنجا دانسته در حالي كه عامل اصلي متروكه شدن شاهكوه بالا كم آبي آن بود كه مهاجرت ساكنين را دربرداشته و همچنين استفاده از چوب هاي سقف خانه هاي شاهكوه بالا براي ساختن خانه هاي چهارباغ و درآسياب ويراني آن روستا را سبب شده است.

49ـ همان صفحه پاراگرم سوم سطر 6 از نابود شدن بناي شاهكوه بالا و پائين مي گويد در حالي كه بناي شاهكوه پائين هنوز رو به نابودي نرفته است.

50ـ در همان صفحه پاراگراف سوم سطر 2 با اينكه به گورستان «مزار روبار» درآسياب در شاهكوه بالا اشاره مي كند اما سنگ مزارهاي با ارزش آن را معرفي نكرده است.

51ـ ص1084 پاراگراف دوم دنكوب هايی که اکنون ساکن گرگان هستند را اصالتاً از اهالي دروازه دنگ كوبان گرگان مي داند در حالي كه آنها اصالتاً همان «دنیکو، دینکو و دنکو»های  فاضل آبادي هستند.

52ـ ص1107 در پايان بخش گورستان خواجه خضر آنجا كه به مراسم زنان در قدمگاه خواجه خضر مي پردازد لازم به ذكر است كه بخشي از مراسم چهارشنبه آخر سال (چهارشنبه سوري) توسط زنان گرگان در اين محل انجام مي شد.

53ـ ص1114 در پايان بخش گورستان خواجه خضر لازم به ذكر است كه دو سنگ مزار تا سال 1377 در حياط بقعه قرار داشت كه يكي مورخ 957 و ديگري مورخ 1167 بود.

54ـ ص1116 سطر 22 آنجا كه در مورد سنگ هاي بيرون آمده در سال 1384 مي نويسد لازم به ذكر است كه سنگ هاي مذكور را بندة نگارنده از دل خاك بيرون كشيده و به موزه منتقل نمودم اما متأسفانه تعداد زيادي هم در لابلاي خاك ها به محل دیگری منتقل شدند.

55ـ ص1117 در پايان بخش گورستان محله نعلبندان لازم به ذكر است كه اين گورستان دور تا دور مسجد جامع را شامل مي شده چنانكه در سال 1386 هنگام حفاري جلوي در ورودي مدرسه رضويه سنگ مزاري مربوط به قرن 11 ق متعلق به «خليل حسين ابن محمدقاسم»از دل خاك بيرون آمد.

56ـ ص1130 در ادامه مدرسه حاج محمدتقي خان جا داشت از كتيبه مسجد سفيد هم ياد مي شد.

57ـ ص1131 مقبره چهل تن را امامزاده چهل تن ناميده درصورتي كه به قول برخي از افراد مسن و مطلع گرگان اين مكان محل دفن چهل تن از سرداران يهودي بوده است.

58ـ ص1134 در عكس اول، كتيبه كوچك متصل به طاق ضلع جنوبي مرقد ظاهراً به خط پهلوي بود.

59ـ ص1139 در انتهاي بخش گورستان نه تن لازم به ذكر است سنگي گهواره اي هم در اين گورستان وجود داشته كه سطح فوقاني آن ناوداني شكل بوده و داخل آن آب مي ريختند و زائرين تبركاً مي نوشيدند. (اين سنگ هنوز در حياط امامزاده موجود مي باشد.)

60ـ همچنين لازم به ذكر است كه پس از احداث خيابان فرح (مجاهدين) مسجد نُه تن از بين رفت سپس در قسمت جنوبي بقعه نُه تن بخشي از گورستان را تخريب كرده و استخوان ها را به گورستان خواجه خضر انتقال داده و مسجد پيروان قرآن را تأسيس نمودند.

61ـ تعدادي از علماي دوران مشروطيت گرگان هم در صحن بقعه نه تن دفن هستند مانند چند تن از ميركريمي ها و آقا سيد ابراهيم سيد هاشمي نماينده شاهرود در دوره اول مشروطه.

62ـ ص1147 در زيرنويس عكس نام متوفي را «ملابابون» ثبت نموده درصورتي كه «بابو» صحیح است. «بابو» در گویش گرگاني به معني پدربزرگ است و معمولاً به افرادي كه هم نام پدربزرگشان بودند لقب بابو می دادند.

63ـ ص1154 ذيل مزار ملامهدي استرابادي ، نوه هاي ملامهدي را خاندان «سپهري» مي داند در حالي كه سپهري هاي گرگان اصالتاً كاشاني هستند و نوه هاي ملامهدي استرابادي «سپهر» و «سپهراسترابادي» خوانده مي شوند.

نيز در همانجا گفته كه نوادگان ملامهدي هنوز در ضلع شرقي مدرسه عماديه زندگي مي كنند در حالي كه آنها در ضلع جنوبي مدرسه عماديه و روبروي قبرستان سید باقر زندگی مي كنند.

و همچنين در اين بخش جا داشت تأليفات ملامهدي استرابادي كه بالغ بر 10 مجلد كتاب و رساله ي فقهي است ذكر مي شد.

64ـ ص1156 در پاراگراف دوم كلمات «عبد» و «فقير» را نشانة اهل تصوف دانسته در حالي كه در بسياري از مراسلات ، خطبه هاي آغازين كتاب هاي قديمي ، سجع مهرها ، رقم انجام نسخه هاي خطي و خطوط تملك حاشيه كتاب هاي قديمي ، افراد نام خود را با صفات پيشوندي تواضعي «عبد الحقير الفقير» و ... مي آورده اند در حالي كه از علماي خاص اماميه بوده اند. پس اين دو عبارت به تنهايي به هيچ عنوان نمي تواند بيانگر گرايش به تصوف باشد.

65ـ ص1157 پاراگراف دوم سطر 6 درمورد تخريب بناي مرقد سيدباقر لازم به ذكر است كه اين بنا در اواخر دهه 1340 طبق تقاضاي ميرزا جعفر قاضي اعظمي توسط خاوري، شهردار وقت گرگان ، تخريب شده است.

66ـ ص1157 پاراگراف سوم سطر اول سادات ميركريمي را از اخلاف سيدباقر دانسته در حالي كه اخلاف اصلي و مستقيم سيدباقر ، سيدباقري هاي گرگان هستند.

67ـ ص1157 سطر آخر درمورد آقا سيد حسن سلطان الواعظين لازم به ذكر است كه فرزندان وي در گرگان با نام خانوادگي قدس ميرحيدري زندگي مي كنند.

68ـ در مورد سيدباقر لازم بود به داستانی که در بين مردم دربنو و خاندان سيد باقري شایع است اشاره می شد. بنابراين داستان شيخ بهايي براي تغسيل و تدفين سيد باقر به گرگان مي آيد و اوست که جسد سيدباقر را دفن مي كند.

69ـ ص1162 سنگ معرفي شده در اين صفحه را نگارنده در سال 1380 در حضور حجه الاسلام حاج غلامحسين سپهر استرابادي، جهت اثبات وجود سنگ مزارهايي در زير خاك اين گورستان، از دل خاك بيرون آوردم و همچنین در سال جاري نيز قرار است با کمک شورای شهر و میراث فرهنگی جهت احياي اين گورستان كه به نوعي مقبره العلماي گرگان محسوب مي شود ، حدود 40 سانتي متر خاك آنجا را برداشته و سنگ هاي مدفون در محل خود قبرستان به نمايش گذاشته شود.

70ـ ص 1163 اگر مشخص مي شد كه سنگ معرفي شده در بالا ، براساس كدام سند و شاهد مربوط به قبرستان سيدباقر بوده بد نبود چرا كه به نظر مي آيد تشخيص اينكه اين سنگ مربوط به گورستان سيدباقر است استدلال به استنباط باشد يعني مؤلف استنباط كرده كه سيدباقر از سادات دراز گيسو است و بنابر آن استنباط استدلال نموده كه سنگ متعلق به دراز گيسو در موزه گرگان متعلق به گورستان سيدباقر مي باشد. والله اعلم بالصواب !

71ـ در این بخش جا دارد سنگ قبري را هم كه در ارديبهشت ماه سال جاري (1387) در عملیات كانال كشي محله دربنو بيرون آمده معرفي کنیم این سنگ مزار؛  قلوه سنگي است بزرگ كه روي آن عبارات زير حك شده : «وفات المرحومه زينب بنت كربلايي طاهر سنه 1068». همچنین افراد دیگری هم چون ملا محمد باقر شاهکویی در این قبرستان مدفون بوده اند.

72ـ 1169 در انتهاي بخش سبزه مشهد اشاره به كتيبه هاي مسجد قاجارها هم لازم بود كه متأسفانه يكي را حدود دو دهه پيش اهالي محل شكستند و يكي هم تا حدود سال 1377 در يكي از تکیه های محله سبزه مشهد موجود و نصب به ديوار شمالي بود كه متاسفانه پس از مرمت تكيه از محل خارج شد.

73ـ ص 1170 درمورد امامزاده بي بي سبز لازم به ذكر است كه اين بقعه ابتدا بدون سقف بوده و به «بي سر» معروف بود اما بعدها حاج محمد اسماعيل ابراهيمي، رئيس اتاق تجارت گرگان، آن را مسقف نمود.

74ـ ص 1174 درمورد پاورقي شماره 58 لازم به ذكر است كه در منبع ارجاع داده شده نامي از واعظ نيامده است.

75ـ ص 1175 درمورد تاريخ فوت سلطان حسين واعظ استرابادي همانطور كه بنده قبلاً در دانشنامه گلستان (دانشنامه گلستان ، موسسه فرهنگي ميرداماد ، دفتر 13 ، اسفند 86 ص 36 الي 41) ذيل مدخل واعظ استرابادي نوشته ام تاريخ 1078 براساس استنباط آقا بزرگ طهراني از قول صاحب رياض، ساخته شده و تاريخ 1082 هم براساس يك غلط نگارشي موجب استنباط غلط دكتر ايرج افشار گشته و در تصحیح متن آمده است در حالي كه تاريخ اصلي آن طبق مصرع آخر ماده تاريخ عازم استرابادي «شد شهيد اين هادي راه يقين» برابر با 1080 ق مي باشد.

76ـ ص 1180 پاراگراف دوم ، مولانا نظام استرابادي را مدفون در گورستان سرپير مي داند و در همين صفحه شرح حال سيداحمد نسيم استرابادي را از قول برهان استرابادي در ذيل نام وي مي آورد. درصورتي كه نظام استرابادي بيرون دروازه دنگ كوبان (حوالي امامزاده عبدا... فعلي) دفن بوده و كسي كه در سرپير دفن است سيداحمد نسيم استرابادي است. همين اشتباه موجب شده در صفحه بعد (ص 1181) توضيحات اضافه اي در مورد برادر و دختر نظام هم بنويسد.از طرف دیگر با استناد به قول محمدصالح (برهان) استرابادي كه مي گويد: «صورت قبرش بلند و بالفعل موجود است» قبر سيد ابوالقاسم استرابادي را از آن نظام دانسته است در حالي كه طبق اقوال شفاهي اهالي سرپير، این قبر متعلق به سيد ابوالقاسم نامي بود كه سمت شاگردی «پير» را داشته است و به دلايلي در همان محل كه امروز مدفن اوست كشته مي شود كه البته نقل داستانش در اينجا موجب تطویل است.

 

    صورت قبر پير واقع در مسجد سرپير قبل از تخريب مسجد

ما آن سيد نصير يا پير سيدنصير كه مردم محله سرپیر  به او اعتقاد دارند بايد همان سيداحمد نسيم باشد كه احتمالاً در اطلاق عامه «نسيم» به «نصير» تحريف شده است. و آنجا كه محمدصالح در شرح احوال سيداحمد نسيم مي گويد: «از خيوق و بخارا به زيارت مرقدش آيند» نشان مي دهد وي از عرفا بوده، از طرفي هم تا چند سال پيش قبل از تخريب مسجد سرپير در شب عاشورا در آن محل شيربرنج اطعام مي كردند و جوانان محل، شير برنج خوران نواي «پير سيدنصير هو!هو!» سر مي دادند كه دادن لقب پير به سيدنصير و كشيدن صفير هو!هو! نشان از زهد و عرفان آن پير داشته است. لذا به احتمال قوي آن پير سيدنصير بايد همان سيداحمد نسيم باشد.

اما از چند دهه پيش قولي به ميان آمد كه مي گويد پير همان كرز بن و بره و يا پسر اوست كه اين قول ظاهراً ابتدا بر زبان آيت ا... حاج سيد سجاد علوي رانده شده و سپس افرادي چون آيت ا... حاج شیخ صادق رياضي و منوچهر مقدس زاده به آن استناد مي كنند اما اين استدلال ظاهراً پوچ و بي سند است.

77ـ ص 1183 تصوير اول طبق آنچه در سطور بالا آمد تصوير مربوط به مرقد سيدقاسم است نه نظام استرابادي.

78ـ در پايان بخش گورستان سرپير لازم مي دانم بگويم تا قبل از سال 1384 كه مسجد سرپير تخريب شد صورت قبر چند تن از علماي معاصر در آنجا موجود بود كه از آن جمله مي توان به: 1ـ مصباح الاطباء (هروي) 2ـ ملا ابوالحسن فلسفي (مدرس مدرسه دارالشفاء) و ... اشاره نمود.

                    

        سنگ مزار ميرزا حسن مجتهد فلسفي

    واقع در مسجد سرپير قبل از تخریب مسجد

79ـ در بخش گورستان شاهزاده قاسم (دو چناران) لازم به ذكر است كه محدودة اين گورستان تاريخي حد فاصل بين مرقد شاهزاده قاسم تا امامزاده سه شنبه (هفت دستگاه فعلي) بوده است.

80 ـ ص 1201 پاراگراف 3 سطر 3 آنجا كه به ذكر نام شيخ محمدباقر فاضل به عنوان يكي از مدفونين در گورستان مصلاي استراباد می پردازد لازم به ذكر است كه قبل از مرگ شيخ محمدباقر فاضل مقبره اي موسوم به مقبره شيخ محمدعلي فاضل ميان آبادي (پدر شيخ محمدباقر) در حاشيه مصلي وجود داشت كه بعدها شيخ محمد باقر را پس از فوت در آن مقبره ، جنب قبر پدرش دفن نمودند.

81 ـ از ديگر مقبره هاي حاشيه مصلي مي توان به مقبره كبير نجفي و سيدكريم عقيلي اشاره نمود.

82 ـ ص 1202 پاراگراف اول درمورد تاريخ شهادت رئيس العلما بايد ذكر شود كه  در متون، شهادت او را به سال 1284 ق نوشته اند در حالي كه دو ماده تاريخ موجود در مورد شهادت وي به حساب ابجد 1282 ق مي باشد.

83 ـ ص 1222 گورستاني را در 2 كيلومتري دروازه بسطام قديم معرفي نموده در حالي كه دقيقاً در پشت دروازه بسطام يعني حوالي خيابان شاليكوبي و اطراف سبزه ميدان در خيابان 5 آذر گورستاني بوده كه بيشتر اجساد امانتی را در آنجا دفن مي كردند و طريقه دفن اجساد امانتی به اين صورت بوده كه اجساد را در صندوق هايي كه از خشت بر روي سطح زمين مي ساختند، دفن مي كردند تا پس از پوسيدن و استخوان شدن ، آنها را به جاي ديگر، كه معمولاً عتبات بود، انتقال دهند.

84 ـ در پايان بخش گورستان هاي درون شهر لازم بود به گورستان هاي هزار درخته در اطراف كارخانه پپسي سابق و گورستان شيركش اشاره مي شد. گورستان شيركش در منطقه اي به نام «محله پير» كه دو سنگ در آنجا به نام «سنگ دوبرار» وجود داشت واقع شده بود كه اوايل دهه 30 خورشيدي باشگاه سيدين را در آن محل احداث نمودند.

85 ـ اما در مورد كتيبه هاي زيرشيرواني آنجا كه زير شير سرهاي خانة كبير را معرفي مي كند لازم به ذكر است كه رقم انجام متون زير شير سرهاي خانة كبير به شرح زير است: «كاتب الحقير الراجي الي الله الغني محمدجعفر عطار 1295 [ق] ».

86 ـ از ديگر بناهاي گرگان كه داراي خطوط زير شير سر هستند عبارتند از:

1ـ خانه مفيديان 2ـ خانه معيني 3ـ تكيه سرچشمه 4ـ خانه تقوي 5ـ خانه خراساني 6ـ خانه كاوياني و ...

87 ـ در بخش آخر يعني گورستان ارامنه، ای کاش  به گورستان آشوراده هم كه محل دفن صاحب منصبان روس بوده اشاره می شد.

در پايان جا دارد از زحمات جناب استاد معطوفي قدرداني نموده و نمونه هايي را كه در اين كتاب براي خود بنده تازگي داشت يادآور شوم:

1ـ ص 1022 تصوير بالا سنگ متعلق به قرن 9 در شاهكوه

2ـ ص 1179 تصوير كتيبه مقبره سلطان حسين واعظ استرابادي

3ـ صفحات 1205 و 1206 سنگ مزارهاي جديد بيرون آمده از مصلي گرگان

4ـ ص 1222 و 1223 سنگ قبرهاي گورستان ابتداي النگدره كه با عنوان «گورستان پشت دروازه بسطام» معرفي شده اند.

(منتشر شده در نشريه گلشن مهر مورخ ۱۳شهریور 1387 شماره6۴۸)

    

 

 


گفتگو با مريم زندي

$
0
0

گفتگو: صديقه بهرامي

مریم زندی: زندگی ام در آتلیه و سفر می گذرد

وقتی از تهران به زادگاهش گرگان آمد، با دو شاخه گل به دیدنش رفتم و در فضایی صمیمانه با او مصاحبه کردم. «مریم زندی» یکی از عکاسان موفق گرگانی است که ورودش به دنیای عکاسی کمی با اتفاق همراه بود. وقتی وی عضو انجمن حمایت از حیوانات بود، مأمور شد تا از فردی به نام «علی سگ باز» که در گرگان، سگ ها را جمع آوری می کرد، عکس بگیرد که عکس های او در مسابقات سالانه وزارت فرهنگ و ارشاد برنده جایزه اول شد و 25 سکه طلا گرفت. پس از آن، وی به عنوان عکاس وارد تلویزیون شد. وقتی مجله تماشا(سروش) منتشر شد، به عنوان عکاس در آن جا مشغول بود. از مریم زندی کتاب های عکاسی متعددی به چاپ رسیده که معروف ترین آنها کتاب «چهره ها»ست که هر کتاب شامل پرتره موسیقی دانان، نقاشان، ادیبان، هنرمندان سینما و تلویزیون و معماران ایرانی است. وی هم اکنون قصد دارد یک مجموعه از عکس های انقلاب را منتشر کند.

 

خانم زندی شما یکی از عکاسان موفق هستید. شما متولد گرگان هستید و افتخار می کنم زنی از شهر من تا این اندازه موفق است. چه طور وارد دنیای عکاسی شدید؟

در هر کاری، کمی اتفاق و حادثه موثر است. ورود من به عکاسی یک مقدار اتفاقی بود.راستش را بخواهید من زمان دانشجویی عضو  انجمن حمایت از حیوانات بودم. به من گفتند از فردی به نام علی سگ باز  در گرگان که سگ ها را جمع می کند و به آن ها غذا می دهد؛ گزارشی تهیه کنم. من هم به اتفاق خواهر کوچکترم رفتم و او را در یکی از رودخانه های اطراف گرگان  پیدا کردیم، چند عکس گرفتم و سوالاتی از او پرسیدم. آن موقع وزارت فرهنگ و هنر مسابقه های سالانه ای داشت که همه ی عکاسان شرکت می کردند.من هم یکی از عکس های جلوی در خانه و چند عکس دیگر علی سگ باز را به آن مسابقه فرستادم.

این موضوع مربوط به چه سالی است؟

49-48 که عکس برنده جایزه اول شد و 25 سکه طلا گرفت. خیلی از عکاس ها شرکت کرده بودند که البته آن زمان در حد آماتور بودند و در حال حاضر حرفه ای هستند. در آن موقع من دنبال کار هم می گشتم. آن موقع تلویزیون مسابقه هایی در زمینه عکس داشت که شرکت می کردم و دو دفعه برنده شدم ولی بعدها به عنوان عکاس  وارد تلویزیون شدم.

عکاس خبری بودید؟

نه، بیشتر کارم عکس گرفتن از برنامه های در حال ساخت تلویزیون بود که در استودیوها ساخته می شد و بعدها به انتشارات سروش رفتم

خانم زندی شما اوایل انقلاب با کارت تلویزیون در تظاهرات هم شرکت می کردید و عکس می گرفتید. حالا تصمیم گرفتید در یک مجموعه عکس های انقلاب را منتشر کنید. 27 سال از آن زمان می گذرد فکر نمی کنید کمی برای چاپ این مجموعه دیر باشد؟

(با خنده) شما یکباره از چگونه عکاس شدید به آخرین خبر روز رسیدید. بله من آن زمان عکاس خبری در تلویزیون نبودم. وقتی مجله «تماشا» منتشر شد در روابط عمومی و عکس مشغول به کار  شدم و این فعالیت حتی تا زمانی که مجله نامش را به سروش تغییر داد؛ ادامه داشت.

وقتی هم انقلاب شد برای خودم عکس می گرفتم چون تلویزیون در اعتصاب بود. آن زمان تعدادی از عکس های انقلاب من در مجله سروش چاپ شد ولی مقدار زیادی هم چاپ نشده باقی ماند که قرار بود آقای ابراهیمی برای کتابش استفاده کند.

کار کرد؟

نه. آن کتاب چاپ نشد و عکس هایم باقی ماند. من هم ترجیح دادم عکس ها را چاپ نکنم تا الان که نزدیک 30 سال از آن زمان گذشته است.

فکر نمی کنید عکس ها تاثیر زمانی و مکانی خود را از دست داده باشند؟

شاید، ولی از نظر استناد مهم هستند. البته دوست دارم عکس با نگاه عکاسانه باشد نه عکس خبری صدف، ولی عملاً دیدم نمی شود. عکس ها  به تاریخی مستند می شوند که مهم است و برای رعایت آن روال باید عکس های بیشتری منتشر شود.

عکس گرفتن از تظاهرات سخت نبود؟

سختی منوط به این است که انسان چه قدر شیفته  کارش است. من از یک سو عکاسی را دوست داشتم و از سوی دیگر فکر می کردم مقطع مهمی است و باید عکس بگیرم. در تظاهرات عاشورا و تاسوعا همه می گفتند سرباز ها حمله می کنند، می زنند و می کشند. آن موقع شوهرم سرباز بود و از ترس اینکه مبادا او را برای تیر اندازی به مردم ببرند اصلا  از خانه به پادگان نرفت. دخترم هم یک سال و نیم داشت. او را بغل کردم و با کیف عکاسی به میدان 24 اسفند رفتم که شلوغ بود.

با بچه؟ نترسیدید؟

آن موقع اصلاً نمی ترسیدم اما بعد که نگاه می کنم می گویم من معمولاً از کارهایی که انجام می دهم بعداً می ترسم.

واقعاً بردن بچه سخت نبود؟

سخت بود. همان جا بچه ام را بغل یک خانم  دادم و خودم بالای استند اتوبوس رفتم. آن خانم هم از پایین مدام می گفت «خانم بیا پایین، بچه ات را بگیر» من هم می گفتم الان می آیم، 5 دقیقه دیگر...

حالا واقعاً بعد از  5 دقیقه پایین آمدید؟

(با خنده) نه. 4- 3 ساعت  بغل خانم بود.

خانم زندی فاصله عکاسی آماتوری تا حرفه ای تان چه قدر بود؟

من در واقع عکاس آماتور نبودم که عکاس حرفه ای شدم. برای اینکه از همان ابتدا عکس هایم برنده می شدند و زمانی که به تلویزیون رفتم و لیسانسم را گرفتم گفتم می خواهم عکاس شوم. یعنی هنگامی که به عنوان عکاس در تلویزیون استخدام شدم از عکاسی چیزی نمی دانستم. همان موقع شروع کردم به یاد گرفتن برخی کارها و تجربه کردن.

می خواهم کمی از کتاب هایتان صحبت کنم. کتاب های مربوط به چهره ها. چرا تصمیم گرفتید روی پرتره (چهره) کار کنید؟

یکی به شرایط زمانی بعد از انقلاب بر می گردد. آن زمان کار در بیرون برای زن ها سخت شده بود و شرایط اجتماعی به گونه ای بود که به آسانی نمی شد عکاسی کرد باید به جایی وابسته می بودیم و هر جایی اجازه نمی دادند عکاسی نمی کنیم. من هم وقتی سال 62 از تلویزیون بیرون آمدم به جایی وابستگی نداشتم ضمن اینکه شرایط کار برای زن سخت بود و امکان سفر و ... برای من وجود نداشت. در نتیجه فکر کردم کار در فضای بسته و خصوصی را انتخاب کنم. همچنین تصمیم داشتم عکس هایی از افراد شناخته شده ایرانی داشته باشیم که با آن چیزی که موجود است فرق داشته باشد. بعد از اینکه کار کردم تصمیم گرفتم آن را به صورت یک مجموعه چاپ کنم که به دلیل تازه بودن با مشکلات زیادی مواجه شد.

چه مشکلاتی؟

مشکلات زیادی داشتم. ماجرایش را زنده یاد کریم امامی در مجله کلک مفصل نوشته است. سال 72 کتاب منتشر شد و به زودی تمام شد ولی اجازه چاپ مجدد نگرفت در سال 77 تغییراتی شد و آقای مهاجرانی وزیر ارشاد شد. سال 77 اجازه چاپ دوم کتاب را گرفتم. کتاب موفقی بود و من کتاب بعدی چهره ها را با عنوان نقاشان معاصر شروع کردم که آسان تر بود و مشکلات قبلی را نداشت.

از چه نظر؟

 ارتباط با افراد آسان بود، در ارشاد هم مشکلی نداشتم بسیاری از افراد تمایل داشتند عکس شان در این مجموعه باشد. سال 73 کتاب نقاشان در آمد. بعد کتاب چهره های 3 مربوط به سینما و تئاتر را کار کردم که 3 سال طول کشید و 76 منتشر شد. بعد از آن کتاب چهره های 4 دوم چهره های ادبیات بود که سال 83 منتشر شد. قصد دارید کتاب چهره های 5 را منتشر کنید؟

بله. آخرین چهره هایی که مدتی است در دست دارم چهره های هنرمندان موسیقی است که نزدیک به سه سال است شروع کردم اما در حال حاضر به دلیل مشغله های کاری متوقف شده. البته یک کتاب پرتره هم از معماران ایران منتشر شده است. درسال 86 که پرتره معلمان کار من است و ناشر کتاب نشر نظر و انجمن مفاخر معماری ایران است.

در کتاب چهره هایتان، افرادی از گرگان هم هستند؟ مثل آقای لطفی؟

آقای لطفی باید در کتاب چهره های موسیقی باشد. آقای شکیبا در مجموعه نقاشان هستند و مهندس شایان در کتاب معمارها.

شما کتاب دیگری هم به نام ترکمن و صحرا منتشر کردید. لطفا در مورد این کتاب هم صحبت کنید.

ترکمن و صحرا اولین مجموعه ای بود که پس از بیرون آمدن از تلویزیون چاپ کردم. بعد از 12 سال کار در تلویزیون 70 هزار تومان به من دادند. من هم  تصمیم گرفتم آن را صرف چاپ کتاب کنم. من آن زمان تجربه چاپ کتاب نداشتم به همین دلیل چاپ ترکمن و صحرا خوب نشد. بیشتر عکس هایش برای تز دانشکده ام بود که به زندگی ترکمنان ایرانی اختصاص داشت چند عکس هم مربوط به سریال آتش بدون دود بود ولی متاسفانه اوایل انقلاب و آن زمان که مدیر عکاسی ایران پژوه بودم تمام فیلم ها در دفتر آن جا بود. نمی دانم چه اتفاقی افتاد بیشتر نگاتیوهای آن کتاب گم شد.

تصمیم ندارید کتابی را به گرگان و یا استان گلستان اختصاص دهید؟

امیدوارم. سال آینده یک کتابم به نام «ایران خاک محبوب من» چاپ می شود. البته سال گذشته کتاب « ایران گل محبوب من» چاپ شد که عکس گل هاست ولی در کتاب ایران خاک محبوب من عکاسی از ایران است که عکس هایی از گرگان و شمال هم در این کتاب وجود دارد ولی بالاخص به این فکر هستم که از گرگان به عنوان ادای دین به شهرم عکاسی کنم. البته عکس هایی هم گرفته ام و در حال جمع آوری هستم ولی هنوز روی این موضوع منسجم نشده  ام اما بارها عکاسی کرده ام.

راستی عکاسان همیشه از کپی رایت گلایه هایی دارند و حتی شما در مصاحبه های قبلی تان در نشریات از این موضوع گلایه مند بودید. هنوز درگیر چنین موضوعی هستید؟

بله اگر پیش بیاید. آن زمان که شروع به کار کردم به تنهایی می جنگیدم. علاوه بر آن مجموعه هایی داشتم که هر مجله و روزنامه ای می توانست هر عکسی را که لازم دارد بردارد و چاپ کند. جنگ و جدال های من باعث شد حداقل با عکس های من این کار را نکنند و یا اینکه اگر بفهمم از آن ها به اتحادیه ناشران شکایت می کنم و پول عکسم را می گیرم. البته الان عکاسان دیگر هم پیگیر این مسئله هستند و در صورت دیدن تخلف در این زمینه شکایت می کنند. این مسئله در حال حاضر کمتر شده ولی هنوز هم وجود دارد.

راستی بیشتر وقت شما در آتلیه می گذرد؟

بله در آتلیه  و سفر

خانواده با شرایط شما مشکلی ندارند؟

البته این بحث مفصلی است. من همیشه گفتم عکاسی کار خاص تری نسبت به سایر کارهایی است که زنان انجام می دهند. دوستی می گفت اصلاً عکاسی و خبرنگاری جزو کارهای خطرناک و خاصی قرار دارد که کلاً با خانواده در تعارض است به خصوص برای زن ها.

چرا؟

 چون هم ذهن انسان در عکاسی درگیر است و هم فیزیک او. عکاس باید در ارتباط باشد، سفر کند... که این برای یک زن مشکل است. البته به اجبار در این 30 سالی که فعالیت می کردم زمان هایی پیش آمد که کمتر توانستم کار کنم ولی آن زمان هم از این مسئله عصبی بودم که چرا نمی توانم مثل یک مرد فعالیت کنم. چه زمانی که بچه ام کوچک بود و چه زمانی که می دیدم نمی توانم مثل همکار مرد به سفر بروم. خیلی بر سر این مسائل جنگیدم و تلاش کردم هم فراغت پیدا کنم و هم امکاناتی داشته باشم که بتوانم کارهایی که دوست دارم را انجام دهم. به طور مسلم چنین شرایطی کمی در زندگی خانوادگی مشکلاتی ایجاد می کند ضمن اینکه من یک مادر وسواسی بودم و دوست داشتم آن طور که می خواهم به بچه هایم برسم. در نتیجه به خاطر این مسائل می جنگیدم. به طور مثال شب ها تا ساعت 2 ظرف می شستم، کارها را آماده می کردم تا بتوانم ساعت 8 صبح دنبال کارم بروم. در حال حاضر اگر می بینیم عکاس زن فعال نداریم به همین دلیل است که زنان اغلب مجبورند بین کار و خانواده، یکی را انتخاب کنند. بیشتر زنان به دلیل مسائل عاطفی و... خانواده را انتخاب می کنند و برخی کار البته بعضی ها هم سعی می کنند هر دو زمینه را با هم پیش ببرند که در حقیقت کار سختی است و ممکن است در هیچ کدام موفق نباشند.

شما از کدام دسته بودید؟

من از آن دسته بودم که سعی می کردم هر دو را کنار هم راه ببرم که سخت بود و شاید اگر در کارم موفقیت پیدا کردم در قسمت خانواده نارسایی هایی وجود داشته ... سعی کردم موفق باشم ولی معتقدم انسان  در مقابل به دست آوردن هر چیز، چیزی را از  دست می دهد بنابراین اگر چیزهایی به دست آوردم ممکن است در خانواده چیزهایی را از دست داده باشم ولی در مجموع راضی هستم. چون همیشه کارم برایم بسیار مهم بوده است.

خانم زندی شما کنار عکاسی شعر هم می گویید درست است؟

درست است.

من وقتی شعر های شما را می خواندم حس عجیبی داشتم. هنگامی که می گفتید کم کم به عکس ها که نگاه می کنم دیگر همه مرده اند و یا کودکان پیر شده اند...

ببینید من به این ها شعر گونه می گویم که لحظه هایی از خود من هستند من شاعر حرفه ای نیستم. این هم مربوط به همین لحظه هاست البته شعرهای دیگری هم دارم. که در 21 سالگی وقتی در گرگان بودم گفته ام. شاید مجموعه شعرهایم به زودی چاپ شود.

سوال های آخرم را می پرسم. دوست دارید با چه کسی عکس یادگاری نگیرید؟

سوال خیلی سختی است. نمی دانم چه بگویم حداقل بپرسید دوست دارید با چه کسی عکس یادگاری بگیرید.

خوب با چه کسی مایلید عکس یادگاری بگیرید؟

(با خنده) آن را هم نمی دانم.

از عکس گرفتن چه کسانی سیر نمی شوید؟

حیوانات

راستی کار تازه چه دارید؟

کتابی دارم با نام آبی با خط قرمز که قبل از کتاب های انقلاب منتشر می شود.

آبی با خط قرمز؟! می شود بیشتر توضیح دهید

مجموعه عکسی است که در آن بیشتر به فرم و رنگ پرداخته ام و سعی کرده ام به چیزهایی عادی اطرافم نگاهی آبستره و انتزاعی تر داشته باشم و به گفته آندره ژید عمل کنم که می گویم شگفتی باید در نگاه تو باشد نه در آنچه می نگری.

من هم متشکرم. من کم مصاحبه می  کنم. به خصوص در چند سال گذشته با هیچ نشریه ای در تهران مصاحبه نکرده ام. البته امسال به خاطر نمایشگاه هم و چاپ کتاب هایم مصاحبه ای داشتم. ولی گرگان را بسیار دوست دارم. گرگان شهر سبز مرطوب محبوب کودکی هایم است و هر موضوع در ارتباط با گرگان برای من جذاب است و خوشحالم که نشریه ای که مربوط به زادگاهم است، مصاحبه کرده ام.

(منتشر شده در ويژه نامه نوروزي هفته نامه سليم، اسفند 1386)

 

تخريب مقبره ي مير كتولي در شمارش معكوس

$
0
0
 

 به محض ورود در هر شهر مي توان به كيفيت مديريت شهري آن جا پي برد، چرا كه شهرداري ها هستند كه چهره ي يك شهر را فرم مي دهند و با برنامه ريزي هاي اصولي و مهندسي مي توانند معماري يك شهر را از ساختاري منسجم و نظام مند برخوردار كنند.
از طرفي هم بخشي از وظايف شهرداري فعاليت هاي فرهنگي و حفظ فرهنگ بومي شهرهاست. چنانكه در شهرهايي بزرگ مانند مشهد مقدس، تهران، اصفهان، شيراز و شهرهاي كوچكتر مانند يزد،كاشان، بابل و... شاهد فعاليت هاي شهرداري در راستاي حفظ بناهاي تاريخي اين شهر هستيم.
اما شهرداري گرگان به گونه اي ديگر عمل كرده و هيچ نظارتي بر روند ساخت و سازها ندارد، چنان كه روز به روز به آمار ساختمان هاي غير مهندسي با نماهاي بي حساب و كتاب افزوده شده و پاساژهاي غول پيكر خيابان كم عرض شاليكوبي كه پاركينگي براي آن ها تعريف نشده، تراكم ترافيك را براي مردم اين شهر به ارمغان آورده اند.
متأسفانه هر وقت بخواهيم حرف از حفظ آثار تاريخي و فرهنگ شهرمان بزنيم به تحجر و عقب افتادگي متهم مي شويم. به راستي چه كسي مخالف پيشرفت، تحول و حتي نوآوري است؟ مخالفت اصلي با تحولات غير اصولي و عدم نظارت بر آن ها است. واقعاً هيچ عقل عقيله اي حتي تصور مي كرد كه يكي از بزرگ ترين ساختمان هاي شهر در حاشيه ي ميدان كاخ (وليعصر) ساخته شود؟ يا چگونه است كه صدها ساختمان غير اصولي با پرداخت جريمه به شهرداري به حيات خود ادامه مي دهند، اما ساختمان هايي با مهندسي بسيار قوي و سازه هايي بسيار استوار، محكوم به تخريب هستند. چندي پيش شاهد تخريب هتل ميامي گرگان بوديم، ساختماني كه بايد در فهرست ميراث فرهنگي كشور ثبت مي شد، اما نشد! و شهرداري مجوز تخريب آن را صادر نمود. جالب است بدانيم اين ساختمان آنقدر محكم بود كه مخربين براي فرو ريختن آن از مواد منفجره استفاده كردند، بماند كه با اين كار موجب تخريب بخشي از مغازه هاي حاشيه ي هتل هم شدند! گويا آن ها رسالت داشتند كه فقط اين بنا را خراب كنند، حال ما مرده و شما زنده، ببينيد بناي جديد كي ساخته مي شود؟!
شك نكنيد كه طرح آفتاب مسكن و شهرسازي، تخريب هتل ميامي به مجوز شهرداري و فروپاشي خانه ي دياني ها بر اثر سهل انگاري ميراث فرهنگي و امثالهم، لكه ي ننگي است كه بر تارك اين شهر خواهد ماند. لكه ي ننگي كه حدود 70 سال پيش رضا خان (با آن همه خدمات عمراني اش در ايران) بر تارك شهر گرگان نهاد، دوباره بعد از 70 سال بر چهره ي اين شهر نقش بسته است.
رضاخان ساختمان ها و عمارات دولتي قاجاري اين شهر را تخريب كرده و به جاي آن ها ساختمان اداره دارايي، شهرباني و ... را ساخت كه البته داراي ارزش معماري بودند و اكنون از بناهاي مهم گرگان محسوب مي شوند. مانند همان هتل ميامي كه تخريب شد، اما آيا ساختمان هايي كه امروز به جاي بناهاي قديمي ساخته مي شوند داراي ارزش معماري هستند؟!
با تلاش بي وقفه ي مسؤلان شهرداري گرگان و البته عدم نظارت و اعمال قدرت سازمان ميراث فرهنگي استان گلستان، چندي بعد گرگان شهري خواهد شد بدون هويت تاريخي، شهري كه وقتي مسافري به آن وارد مي شود نه تنها با اسامي غير اصيل خيابان ها و ميادين روبرو شده، بلكه هيچ آثاري از معماري و بافت تاريخي نخواهد ديد. او با شهري روبرو است كه ساختمان هاي آن بر اساس اصول مهندسي بساز و بفروش و با محاسبات هزينه ي كم و سود كلان ساخته شده اند. (شهرداري هم كه اين وسط جريمه اش را گرفته)
چند وقتي هم هست كه تابلويي در قسمت غربي ميدان شهرداري گرگان نصب كرده اند كه شمارش معكوس روزهاي باقيمانده تا افتتاح پاركينگ طبقاتي نعلبندان را نشان مي دهد، شمارش معكوسي كه ما را به تخريب مقبره ي ميركتولي و آسيب به مناره ي مسجد جامع و خانه ي امير لطيفي نزديك مي كند. پاركينگي كه در وسط شهر گرگان در بين سه بناي تاريخي مسجد جامع (دوره سلجوقي)، مقبره ميركتولي (دوره قاجار) و خانه اميرلطيفي (دوره قاجار) واقع شده است.
آيا قبلاً در اين مورد هيچ محاسبه اي نشده بود و يا اين كه همه ي اين اتفاقات حساب شده و از روي برنامه است؟!
چگونه مي شود ساختماني با اين عظمت و با آينده اي پر تردد را در چنين جايي احداث گردد؟ چگونه مي شود ورودي آن را به گونه اي تعبيه كرد كه مقابل مقبره ي تاريخي ميركتولي قرار بگيرد؟
وقتي هم اعتراض مي شود كه اين بنا به مناره ي مسجد جامع گرگان آسيب خواهد رساند، كارشناسان !!!!! احداث آن را در كنار مسجد جامع بلامانع مي دانند. و راستي آيا اگر تردد وسايل نقليه در اين پاركينگ تخريب تدريجي مناره ي مسجد جامع را سبب شود هيچ مقامي آن كارشناسان !!!!! را مؤاخذه خواهد كرد؟
اصلاً تخريب يعني چه؟ همين كه شما به حريم بصري يك بناي تاريخي تجاوز كنيد آن را تخريب كرده ايد.
اما كار تنها به اين جا ها ختم نمي شود، چندي است كه با شمارش معكوس افتتاح پاركينگ طبقاتي نعلبندان شاهد تخريب تدريجي مقبره ي ميركتولي هستيم كه به شيوه اي مرموزانه قضيه ي آن مسكوت مانده و يك شب مي خوابي، صبح هم بلند مي شوي و مي بيني هيچ اثري از آن نيست!
بنايي متعلق به دورة قاجار بامعماري خاص و فاخر و از معدود بناهاي مقبره اي باقيمانده در گرگان را يك شبه از بين مي برند و فردا صبح كسي پاسخ گو نيست.
كسي مخالف ساخت پاركينگ نيست، اما آيا هيچ جاي ديگري وجود نداشت و حتماً بايد اين پاركينگ در اينجا ساخته مي شد؟ و يا حالا كه ساخته شده هيچ راهي براي حفظ اين بنا نيست؟
هرچند اميدي نيست اما اين مطالب نوشته شد تا در تاريخ گرگان ثبت شود و آيندگان بدانند مسؤلان ما با چه قيمتي افتخاراتشان!!! را كسب كرده اند.

منتشر شده در نشريه گلشن مهر مورخ20 مهر 1387 شماره 662

واعظ استرابادي، سلطان حسين (ح994 ـ 1080ق)

$
0
0

  

حواشي نسخه شرح باب حادي عشر             رقم انجام تفسير جوامع الجامع

           به خط سلطان حسين                            به خط سلطان حسين                                                     

حسين بن سلطان محمد استرابادي معروف به سلطان حسين واعظ از علماء ، فقهاء ، متكلمين و مورخين استراباد در عصر صفوي ، وي در آثار خويش، خود را به صورت «سلطان حسين واعظ استرابادي» يا «سلطان حسين واعظ دارالمؤمنين استراباد» معرفي مي كند.

غير از آثار خود واعظ، تا آنجا كه به نظر رسيده ؛ قديمترين منبع شناخته شده اي كه از او ياد مي كند «رياض العلما» است كه ذيل حرف سين مي آورد : « المولي سلطان حسين بن المولي سلطان محمد الاسترابادي الواعظ باستراباد فاضل عالم فقيه محدث متكلم ... »

تمام منابع ديگر نيز به تبعيت از رياض اورا اينگونه معرفي كرده اند. اين در حالي است كه در آثاري كه از خود واعظ يافت شده جايي به نام پدرش بر نمي خوريم و شايد به همين خاطر است كه محمد صالح استرابادي كه فقط به آثار وي رجوع كرده، در كتاب خود «شرح حال علما استراباد»، نامي از پدر وي نياورده است . ليكن اين مطلب كه ؛ در آثار يافت شده از خود واعظ نامي از پدرش نيامده ، قول صاحب رياض را سست نمي كند چرا كه صاحب رياض شايد تنها كسي باشد كه يكي از نخستين تأليفات واعظ(تحفه المؤمنين 1027ق) در اختيار او بوده است و احتمالا در مقدمه ي آن كتاب نام پدر او را ديده است .

اما در مورد ديگر اعضاي خاندان او ؛ تنها جايي كه سخني رفته در كتابچه شرح حال علماء استراباد است كه محمد صالح ذيل ترجمه احوال سلطان حسين فرزند او را اينگونه معرفي مي نمايد:« الخطيب الاديب سلطان ابوالحسن الخطيب الاسترابادي سر سره ، اديب كامل و خطيب فاضل بود خلف مرحوم مبرور سلطان حسين واعظ مرقوم است. در عصر خود شهره ي آفاق و نادره ي زمان بود و از فيوض صحبت او در حكايات و قصص و تواريخ منتفع مي شدند و از علوم ادبيه و مقدمات، كمال اطلاع داشت».

در كتاب از آستارا تا استارباد نيز نامي از ملا ابوالحسن خطيب ذيل «تصديق نامچه ديوان صدارت در مورد موقوفات مدرسه عماديه به تاريخ 1097ق» آمده است كه طبق آنچه از اين سند بر مي آيد بنا به دستور ديوان صدارت به تاريخ محرم 1080ق، درآمد موقوفات مدرسه عماديه به وظيفه ي ملا ابوالحسن مقرر بوده و در تاريخ ذيحجه 1086 ق از وظيفه ي وي خارج شده است .

در آثار و اسناد برجاي مانده از خود سلطان حسين هم تنها در وقفنامه ي شماره 4 ضميمه ي نسخه خطي تفسير جوامع الجامع آنجا كه مي خواهد متولي موقوفات خويش را تعيين كند مي آورد : «...و بعد متولي شرعي گردانيدم ولد اكبر خود فضيلت پناه ، خطابت دستگاه ، ابوالحسن خطيب را ...»

كه از عبارت «ولد اكبر» مشخص مي گردد فرزندان ديگري هم داشته است .

از ديگر خويشان واعظ كه نام و لقبي از آنها آمده مادر و جد مادري وي هستند كه تنها در همين وقفنامه مذكور به آنها اشاره شده است : « ... در هر سال دو ساله نماز يوميه حصريه به نيابت والدة خود عفيفه ي صالحه بنكه شاه بنت المرحوم محمد رضاي سهام به نيتي قضا ادا نمايد...»

 ولادت و شهادت واعظ

چه در آثار خود واعظ و چه در منابع ديگر تاريخ تولد وي به صراحت ذكر نگرديده است اما باز قديمترين و معتبرترين منبعي كه توسط آن مي توان به تاريخ ولادت واعظ پي برد «رياض» است . صاحب رياض در ذيل معرفي كتاب تحفه المؤمنين در ذكر تاريخ تأليف آن مي آورد : « ...ألفه وله من العمر اثنان و ثلاثون سنة أو ثلاث و ثلاثون سنة في حياة أستاده الشيخ البهائي في سنة سبع و عشرين و ألف ...» كه از اين عبارت مشخص مي گردد كه واعظ هنگام تأليف «تحفه» 32 يا 33 سال داشته است و از آنجا كه تاريخ تأليف تحفه 1027 ق است پس ولادت او بايد سال 994 يا  995 باشد . اما با استناد به قول واعظ، در رقم انجام نسخه تفسير جوامع الجامع كه آن را در تاريخ 1058ق تحرير نموده و مي گويدكه: «سن من از هفتاد گذشته...» بايد تولد او قبل از 988ق بوده باشد.

در مورد شهادت سلطان حسين سه مأخذ متقدم وجود دارد كه باز هم قديمترين آنها رياض است كه در اين باب مي آورد : «... و قد قتل شهيداً في سنة نهب انوشه خان لبلاد استراباد ... قتله مذبوحاً هؤلاء الملاعين عداوة للحق و أهله لأجل تشيعه ...»

در ترجمه ي «شهيدان را فضيلت» نيز در ذكر شهادت واعظ ترجمه همين قول صاحب رياض مي آيد : «... و او را به خاطر مقام علمي والايش و عشق به خاندان پيامبر (ص) و به جرم شيعه بودن سر بريدند »

از ديگر مآخذ قديمي در اين باب قول محمد صالح است كه تنها اشاره به شهيد شدن وي دارد : «... و در آخر عمر به سعادت شهادت فائز گرديد ...»

و ديگر يادداشتي است كه در انتهاي نسخه دستنويس مجلس المؤمنين 405هـ مسجد جامع گرگان آمده : «... مرحوم سلطان حسين واعظ استرابادي ... كه در عصر انوشه اوزبك كه استراباد را قتل كرد به درجة شهادت رسيد...»

 تاريخ شهادت

در مورد تاريخ شهادت واعظ دو روايت معروف است؛ يكي سال 1078 ق كه اين تاريخ براي نخستين بار توسط آقا بزرگ تهراني در كتاب الذريعه آمده و به نظر مي رسد آقابزرگ با استناد به قول صاحب رياض «... و قد قتل شهيداً ... في اوايل جلوس سلطان زماننا شاه سليمان الصفوي ... » اين تاريخ را ساخته باشد .

و ديگر سال؛ 1082 ق است كه براي نخستين بار در كتاب محمدصالح ذكر شده است: «... در سنه يك هزار و هشتاد و دو هجري شهيد شد ..» و به تبعيت از محمد صالح برخي منابع ديگر مانند دايره المعارف تشيع نيز در مورد شهادت او اين تاريخ آورده اند .

با در نظر گرفتن قول صاحب رياض كه شهادت سلطان حسين را اوايل جلوس شاه سليمان صفوي (ج.1077 . ف. 1105 ق) مي داند هر دو تاريخ مي تواند صحيح باشد ، چرا كه در طول سلطنت 28 ساله ي اين پادشاه ؛ هم سال 1078 اوايل جلوس حساب مي شود ، هم 1082 ، حال آنكه در واقع هيچ يك از دو تاريخ مذكور صحيح نمي باشد .

تاريخ حقيقي شهادت سلطان حسين واعظ

مطلبي كه تا كنون به آن توجهي نشده ماده تاريخي است كه عازم استرابادي براي شهادت واعظ ساخته و محمد صالح آن را در كتاب خود نقل كرده است.عازم در آخرين مصرع مي آورد : « شد شهيد اين هادي راه يقين » كه طبق محاسبه حروف ابجد تاريخ 1080 ق به دست مي آيد . از آنجا كه محمد صالح تاريخ شهادت واعظ را (1082ق) با استناد به اين ماده تاريخ بيان نموده و همچنين از آنجه كه در ماده تاريخ به دليل محدوديت عروضيِ عبارت احتمال خطا كمتر مي رود ؛ در آغاز گمان بر اين بود كه محمدصالح در محاسبه اشتباه نموده است اما با مراجعه به نسخه خطي اين كتاب ، مشخص گرديد كه خطا مربوط به كتابت نسخه است . براي آشكار شدن اين مدعا در اينجا عين عبارت نسخه را       مي آوريم : « ...در سنة هشتاد و هجري شهيد شد ..» همانطور كه ملاحظه مي شود مي بينيم  كه يك حرف (واو) ميان دو كلمه ي «هشتاد» و «هجري» اضافه است ولي متأسفانه هنگام تصحيح به جاي حذف اين واو يك كلمه ي دو هم به آن اضافه گرديده و در نتيجه تاريخ جعلي 1082 ق ساخته شده است بنابرين صحيح ترين قول در تاريخ شهادت واعظ؛ 1080 ق خواهد بود. از طرف ديگر سال 1080ق همان سالي است كه بنا به دستور ديوان صدارت، درآمد موقوفات مدرسه عماديه براي ملا ابوالحسن، پسر سلطان حسن واعظ، مقرر مي شود.

لازم به ذكر است كه تاريخ 1094 ق هم كه علي اوجبي در مقدمه ي خود در كتاب ترجمه رساله سعديه، با استناد به قول صاحب رياض « ... وله من العمر نحو من مائه سنه تقريباً ...» (و او در هنگام مرگ تقريبا صد سال داشت) در تاريخ شهادت واعظ آورده اند نمي تواند صحيح باشد چرا كه ديگر سال 1094 ق اوايل جلوس شاه سليمان نخواهد بود بلكه در اين تاريخ هفده سال از سلطنت بيست و هشت ساله ي اين پادشاه گذشته است.

 مدفن واعظ

محمد حسين موسوي استرابادي در يادداشت انتهاي نسخه خطي مجالس المؤمنين مي آورد: «قبرش در  محلة "سبزمشهد" در حظيرة مشهور به حظيرة سلطان حسين بوده باشد مي باشد...»

اما كامل ترين قول در اين باب قول محمدصالح است كه مي گويد : « ... و مرقد شريفش در حظيرة مخصوصه است در استراباد در گذر «سرپير» كه در حال حيات آن موضع را به جهت مدفن خود تمهيد فرموده است ... و هنوز(ح1294ق) آن بقعه مباركه و بناء شريف باقي و برقرار و معروف است ، عازم استرابادي تاريخ شهادت او را به نظم درآورده ... چنانكه در لوحي از سنگ در ايوان آن بقعه نگارش شده است و نصب به ديوار غربي روي به مشرق نموده اند و آن ابيات اين است :

واعظ نيكو سير سلطان حسين                                    مظهر صنع خدا سلطان حسين

در كف دشمن ز تأثير قضا                                        كشته شد ناگاه با شمشير كين

از غم اين گوهر درياي علم                                      آسمان زد مغفر خود بر زمين

ترك اين ظلمت سرا كرد و نهاد                               رو به سوي روضة خلد برين

از براي خدمتش بستند صف                                    حور و غلمان از يسار و از يمين

«عازم» از روي ادب كردم سؤال                                سال تاريخش ز عقل دوربين

با دو چشم خون فشان گفتا بگو                                «شد شهيد اين هادي راه يقين»

                                                                                      (1080 ق)

محمدصالح همچنين در ترجمه احوال ملا حسن استرابادي مي آورد : «... پس از وفات در شرقي بقعه امامزاده مشهور به چهارشنبه اي مدفون گرديد ، نزديك به خانه مرحوم مبرور مزبور(سلطان حسين واعظ)»

مدفن واعظ تا چند دهه گذشته بر جاي بوده اما در حال حاضر اثري از آن نمي باشد.

استادان واعظ

صاحب رياض ، واعظ را شاگرد شيخ بهايي دانسته، مي گويد : « ... كان من تلامذه الشيخ البهائي ...» و يا «...ألفه...في حياة استاد الشيخ البهائي...»

و به تبع صاحب رياض تمام منابع موجود، تنها استادي كه براي واعظ يادآور شده اند «شيخ بهايي» است. حال آنكه در آثار باقيمانده از واعظ نامي از شيخ بهايي نمي بينيم و تنها موردي كه در اين باب جلب توجه مي كند عبارتي است در نسخه ي جُنگ سلطان حسين واعظ: « سمع من شيخ البهايي ره» (شنيدم از شيخ بهايي ره) كه احتمال مي رود اين عبارت به خط واعظ باشد.

اما آنچه از خود سلطان حسين به طور صريح و روشن به چشم مي خورد، در همان جُنگ مذكور است كه در دو جا به نام استاد خود « مير محمد باقر طالبان » اشاره مي كند ؛ يكي «استادي السيد السند محمد باقر الموسوي الشهير بطالبان» و ديگر «نقل من خط السيد السند محمد باقر الموسوي مشور بطالبان»

همچنين در مجموعه اي دستنويس شماره 2523 ـ د مسجد جامع گرگان در ميان حواشي، مطلبي به خط سلطان حسين است كه در آن به نام استاد خود «مير محمد باقر طالبان» اشاره كرده است .

گذشته از اينها در يادداشت انتهاي صفحه ي انجام نسخه خطي مجالس المؤمنين نيز به اين موضوع اشاره مي شود كه واعظ شاگرد طالبان بوده است.

 يادآوري: لازم به تذكر است، آنجا كه واعظ جوادي در مقدمه «دستور الوزاء» با استناد به الذريعه(ج8 ص170)استادان واعظ را شيخ بهايي و شهيد ثاني(مقـ.. 965) معرفي مي كند ، يك اشتباه كوچك رخ داده و آن اينكه عبارت «... تلميذ الشيخ البهائي والشهيد عن عمر طويل...» در الذريعه را به خطا قرائت نموده اند و حرف واو بين «بهايي» و «شهيد» را واو عطف فرض كرده اند.

آثار سلطان حسين واعظ

از اين خطيب عالي مقام، تأليفاتي در زمينه هاي فقه ، خطابت ، پندو موعظه و تاريخ بر جاي مانده است كه تا كنون كاملترين فهرست از اين آثار در مقدمه ي تر جمه رساله سعديه آمده است كه به انضمام خود ترجمه سعديه، هفت كتاب و رساله مي باشند. فهرست مزبور از اين قرار است:

1ـ تحفه المؤمنين / فارسي.

2ـ دستور الوزراء / فارسي

3ـ ذخاير الواعظين

4ـ شرح باب حادي عشر

5ـ شرح اعتقادات بابويه

6ـ نصيحه المتشرعين/عربي

تحفه المؤمنين به ظاهر از نخستين تأليفات وي مي باشد ، و تنها گزارش در مورد آن گزارش كامل و دقيق صاحب رياض است :«... و ديدم در آن ها از تأليفات او كتاب تحفه المؤمنين در اصول الدين و عبادات و مواعظ به زبان فارسي، مشتمل بر سه باب،  تأليف كرده در زمان حيات استادش، شيخ بهايي، وقتي كه از عمر او 32 يا 33 سال مي گذشت، در سال1027ق»

علاوه براين در ترجمه احوال ربيع بن خيثم  عباراتي را عيناً از تحفه مي آورد كه ظاهرا اين عبارات تا كنون، تنها قسمت باقي مانده از اين كتاب مي باشند.

گويا غير از صاحب رياض شخص ديگري از تذكره نويسان، اين كتاب را رؤيت نكرده و تمام كساني كه بعد از صاحب رياض در مورد آن چيزي نوشته اند از قول وي تبعيت نموده اند .

صاحب الذريعه ، با وجود اينكه در ذيل معرفي تحفه المؤمنين و ذخاير الواعظين مي گويد اين دو نسخه نزد مولي علي الخياباني التبريزي است ولي باز در معرفي كتاب مزبور به قول صاحب رياض استناد مي كند.

 دستور الوزراء  به زبان فارسي در آداب مملكت داري و نصيحت ملوك و وزراء

نصيحه المتشرعين رساله اي است به زبان عربي در انتقاد به نحوه عملكرد شيوخ اسلام منسوب از جانب شاه صفوي، واعظ خطبه ي اين كتاب را با عباراتي تند شروع مي كند:

«الحمدلله الذي جعلني من اهل الاسلام و لم يجعلني قاضيا ولا شيخ الاسلام، شيخ الاسلام از مسلمانيست دور / چشم ظاهر چشم باطن هر دو كور»

شرح باب حادي عشر  به زبان عربي، با وجود اينكه تنها نسخه ي موجود از اين كتاب به خط واعظ نيست، اما بايد در زمان حيات واعظ نگاشته شده باشد، چون حواشي آن به خط خود واعظ مي باشد.

شرح اعتقادات ابن بابويه(صدوق) و اعتقادات شيخ بهائي كه موضوع آن مانند كتاب قبل، از عنوانش پيداست.

ذخاير الواعظين الذريعه با عبارت «...فارسي في الاخلاق والمواعظ والمعارف ...» آن را معرفي كرده است.

لازم به ذكر است كه معطوفي در كتاب خود به خطا رفته و عبارت «مواعظ و معارف» را نام كتابي مستقل فرض نموده است.

ترجمه رساله سعديه به زبان فارسي كه در سال 1077ق ، در واپسين سال هاي عمر واعظ، تأليف شده است.

اما خود واعظ غير از كتاب دستورالوزراء كه هيچ كجا از آن نامي نياورده، علاوه بر ذكر نام شش اثر مذكور، نام هفت اثر ديگر از خود را نيز ذكر كرده است كه عبارتند از:

1ـ تحفه المؤمنين 2ـ ذخايرالواعظين 3ـ شرح باب حادي عشرعلامه مطهر 4ـ ترجمه(شرح) اعتقادات ابن بابويه(صدوق) و اعتقادات شيخ بهايي 5ـ رساله عباسيه 6ـ زبده السير در شجاعت اميرالمؤمنين حيدر 7ـ نصيحه الملوك 8 ـ رساله نصيحه المتشرعين 9 ـ رساله صيد و شكار (آداب صيد) 10ـ معرفه الثقلين(؟) در تاريخ 11ـ سناد(؟) الواعظين در موعظه 12ـ ترجمه سعديه 13ـ ترجمه نفليه 14ـ ترجمه ضوابط الرضائيه

 

دستورالوزراء                        

اما سؤالي كه اينجا پيش مي آيد اين است كه چرا نام كتاب دستورالوزراء در بين اين اسامي نمي باشد؟

همانطور كه واعظ جوادي در مقدمه ي دستورالوزراء اشاره نموده اند، در نام اين كتاب جاي گفتگو است چراكه خود مؤلف نام كتاب را تصريح نكرده بلكه در فهرست آستان قدس، اين نام براي آن ذكر شده و در عطف نسخه عكسي دانشگاه هم «دستور الوزاره» آمده است ، صاحب الذريعه نيز در كتاب خود با استناد به فهرست «خزانه الرضويه ج2 ص347» نام اين كتاب را دستورالوزراء ثبت نموده است.

واعظ جوادي در بررسي هاي خود در مورد تاريخ تأليف اين كتاب به اين نتيجه رسيده است كه تأليف بايد بين سال هاي 1055 تا 1064ق صورت گرفته باشد و از آنجا كه وقفنامه هاي واعظ مورخ 1061ق است اگر فرض را بر اين بگيريم كه تاريخ تأليف بعد از تاريخ وقفنامه است باز هم بايد نام كتاب در وقفنامه مي آمده چراكه خود واعظ اسامي كتبي را كه پس از تحرير وقفنامه تأليف نموده در حاشيه وقفنامه ضميمه نموده است مانند «ترجمه رساله سعديه» كه در تاريخ 1077ق و در اواخر عمر خود، نگاشته است.

 

لذا بايد در بين اسامي معرفي شده در دو وقفنامه ، نام اصلي اين كتاب را جستجو كنيم.با دلايل و قراين موجود احتمال مي رود عنوان «نصيحه الملوك» ، با دلايل و قراين موجود ، نام اصلي اين كتاب باشد.

 عبارتند از:

1ـ موضوع اين كتاب همانطور كه از نام آن(نصيحه الملوك) بر مي آيد در زمينه پند و موعظه ي ملوك و وزراء مي باشد كه با موضوع دستورالوزراء يكي است.

2ـ در ديباچه كتاب دستورالوزراء كلماتي وجود دارد كه علاوه بر برائت استهلال در موضوع كتاب يادآور نام «نصيحه الملوك» هم مي باشد:« حمد و سپاس مالك ملك و ملك را كه ملك زمين و ملك آسمان در عالم ملك و ملكوت آناً و فاناً ... و سلام آور پيام ملك علام ...»

3ـ دليل ديگري كه شايد تا حدي ما را به اين مدعا نزديك مي كند اين است كه ؛ نسخه هاي دو كتاب«نصيحه المتشرعين» و «دستورالوزراء» در كتابخانه ي آستان قدس در يك جلد صحافي شده اند و در وقفنامه ي شماره3 ، واعظ هم نام آنها در كنار هم آمده است: «... و كتاب نصيحه الملوك و رساله نصيحه المتشرعين ...» كه احتمال مي رود زمان تأليف آنها هم يكي باشد. همچنين نام «نصيحه الملوك» در تناسب با «نصيحه المتشرعين» قابل توجه است.

علاوه بر تأليفاتي كه در سطور فوق از واعظ معرفي شد، وي در ص77ـ ر جنگ خود عباراتي را آورده كه اشاره دارد به تأليف كتابي در موعظه كه شايد هم يكي از كتب مذكور در فوق باشد. چنانكه مي گويد: «... بنابر آن از كلام بي ملام و اخبار سيد انام و ائمه اعلام به طريق موعظه و زبان آداب سلوك با خاص و عام كتابي ترتيب نموده است».

 از سلطان حسين غير از آثار تأليفي يادگارهاي ديگري نيز برجاي مانده است كه عبارتند از:

جُنگ سلطان حسين واعظ ، اين كتاب در بين آثار وي از جايگاه خاصي برخوردار است، اين جُنگ شامل حدود شصت و پنج نمونه دستخط از شخصيت هاي سده 11 هجري مي باشد كه از تاريخ 1034 تا 1056 ق تحرير يافته و برخي صفحات آن هم در سده 13هجري نگارش شده است. بر خي از اين دستخط ها متعلق هستند به: 1ـ سلطان حسين واعظ استرابادي 2ـ آشوب استرابادي 3ـ بهجتي دامغاني 4ـ حبيب ابن علاءالدين بياري 5 ـ حسين اردبيلي 6ـ سلطان محمدابن ابوالمعالي استرابادي 7ـ عبدالوهاب عقيلي 8 ـ عظيمي 9ـ علاءالدين محمد عقيلي 10ـ علي ابن محي الدين الجامعي العاملي 11ـ غياث الدين محمد كتابدار الحسيني 12ـ فزوني استرابادي 13ـ محسن ابن محمد مؤمن استرابادي 14ـ محمدامين ابن زين العابدين الموسوي 15ـ محمدباقر ابن تقي الدين محمد رضوي 16ـ ميرمحمدباقر طالبان 17ـ محمدابن علي الانصاري 18ـ محمدتقي ظهير الحسيني استرابادي 19ـ محمدجعفر الحسيني استرابادي 20ـ محمدصالح معلم 21ـ محمدعاملي 22ـ محمدمقيم حسيني استرابادي 23ـ محمد مؤمن عقيلي 24ـ محمد مؤمن معلم استرابادي 25ـ محمدالواعظ الطالقاني 26ـ محمدهادي ابن احمد ابن رفيع ابن مفيد الموسوي 27ـ محمد مهدي نجفي 28ـ محمدمهدي ابن محمد اسماعيل استرابادي 29ـ ناصر الدين محمد ابن احمد ، نصر توني 30ـ يمني سمناني و...  

2ـ تحرير تفسير جوامع الجامع : اين كتاب را سلطان حسين در سال 1058 ق نگاشته است. وي در رقم انجام كتاب مي گويد: «اين كتاب را استنساخ كردم از نسخه اي ناقص و مغلوط و مسقوط كه آن را به قدر وسع در حال كتابت از روي نسخه كشاف تصحيح كردم»

همچنين وي در ادامه مي گويد: «اين كتاب را تحرير كردم .... در سال 1057 بعد از افتادن در دهه هفتاد از عمر، در حالت تشويش و ملبوس شدن به لباس ضعف قوا ، به خصوص ضعف قوه بينايي به همراه تورم چشم و سوزش پلك»  

واعظ خداوند را شاكر است كه توانسته در حالت بيماري اين نسخه را به اتمام برساند، اما باز از خدا مي خواهد كه به او توفيق و توان بدهد كه تفسير علي بن ابراهيم را نيز استنساخ كند.

3ـ وقفنامه هاي سلطان حسين: در بينابين صفحات نسخه جوامع الجامع 4 وقفنامه به خط واعظ نوشته شده كه 3 وقفنامه ي آن مربوط به نسخه جوامع الجامع است و يك وقفنامه آن مربوط به كليه ي املاك و دارايي و به خصوص كتابخانه شخصي اوست.

اهميت اين وقفنامه ها در مفصل بودن و خطبه هاي بلند آن ها است كه نشانگر توان ادبي واعظ در نگارش و آشكار كننده ي سلايق و گرايش هاي مذهبي او است.

4ـ وقف مجموعه خطي شماره 2523ـ د مسجد جامع گرگان در تاريخ 1032ق

5 ـ وقف نسخه خطي مجالس المؤمنين

6 ـ استشهادي در حاشيه سند شماره 101 از مجموعه اسناد خاندان كبير

 پانوشت:

1ـ جوامع الجامع ، نسخه دستنويس ، رقم انجام، كتابخانه شخصي محمود اخوان مهدوي شماره      

2ـ ذبيحي ، مسيح الله، استرابادنامه ( برهان استرابادي ، محمدصالح بن محمدتقي، تذكره شرح حال علماء استراباد) ، ص110، اميركبير، چاپ چهارم 1386

3ـ افندي اصفهاني، عبدالله، رياض العلماء و حياض الفضلاء ج2 ، ص 454، مطبعه خيام 1401ق

4ـ واعظ استرابادي، سلطان حسين، ترجمه رساله سعديه، تصحيح علي اوجبي، دانشگاه تهران و انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1382

5 ـ واعظ استرابادي، سلطان حسين واعظ ، جُنگ دستنويس، كتابخانه شخصي محمود اخوان مهدوي

6ـ افندي اصفهاني، عبدالله، همانجا

7ـ ذبيحي ، مسيح الله، همانجا

8 ـ ستوده، منوچهر و ذبيحي، مسيح الله، از آستارا تا استارباد، ج6، ص379، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي چاپ دوم، 1377

9ـ جوامع الجامع، همان، ضميمه شماره 4

10ـ همانجا

11ـ افندي اصفهاني ، عبدالله، همانجا

12ـ جوامع الجامع، همان، رقم انجام كتاب

13ـ افندي اصفهاني، عبدالله، همانجا

14ـ علامه اميني، شهيدان راه فضيلت، ص321، انتشارات

15ـ ذبيحي، مسيح الله، همانجا

16ـ مجالس المؤمنين، نسخه دستنويس، كتابخانه مسجدجامع گرگان، شماره405

17ـ آقابزرگ تهراني، محمدمحسن، الذريعه االي تصانيف الشيعه، ج3، ص473

18ـ افندي اصفهاني، عبدالله، همانجا

19ـ ذبيحي ، مسيح الله ، همانجا

20ـ برهان استرابادي، محمدصالح بن محمدتقي، تذكره شرح حال علماء استراباد ، نسخه دستنويس، كتابخانه ملي ملك، شماره1/4330

 21ـ ستوده، منوچهر و ذبيحي ، مسيح الله ، همانجا

22ـ واعظ استرابادي، سلطان حسين، ترجمه رساله سعديه، همان

23ـ افندي اصفهاني، عبدالله، همانجا

24ـ مجالس المؤمنين، همان، وقفنامه

25ـ ذبيحي، مسيح الله، همانجا

26ـ همانجا، ص 127

27ـ مهدي فلسفي متولد1298ش ، كه خود را از احفاد سلطان حسين واعظ مي داند، محل دقيق مقبره وي را براي ما مشخص كرد كه متأسفانه امروز به ملك تجاري تبديل شده است.

28ـ افندي اصفهاني، عبدالله، همانجا

29ـ واعظ استرابادي، سلطان حسين واعظ، جُنگ دستنويس ، همان

30ـ همانجا

31ـ مجموعه دستنويس شماره 2523ـ د كتابخانه مسجد جامع گرگان

32ـ مجالس المؤمنين، همان

33ـ واعظ استرابادي، سلطان حسين، دستورالوزراء ، تصحيح: اسماعيل واعظ جوادي

34ـ واعظ استرابادي، سلطان حسين، ترجمه رساله سعديه، همان

35ـ افندي اصفهاني، عبدالله، همانجا

36ـ همانجا، ص300

37ـ آقابزرگ تهراني، همانجا، ج10،ص8

38ـ واعظ استرابادي، سلطان حسين، دستورالوزراء ، همان

39ـ واعظ استرابادي، سلطان حسين، نصيحه المتشرعين، نسخه دستنويس، كتابخانه آستان قدس رضوي شماره 3491  و نسخه چرك نويس به خط مؤلف ، ص 37ـ ر الي 40 ـ پ جُنگ سلطان حسين واعظ، همان.

40ـ همان، نسخه چرك نويس

41ـ واعظ استرابادي ، سلطان حسين، شرح باب حادي عشر، نسخه دستنويس ، كتابخانه مجلس شوراي اسلامي، شماره 89947

42ـ جوامع الجامع، همان، ضميمه شماره4

43ـ آقا بزرگ بزرگ تهراني، همانجا، ج10، ص8

44ـ معطوفي ، اسدالله، تاريخ فرهنگ و ادب استراباد و گرگان، ص160، انتشارات علوم طبيعي پديده گرگان، چاپ اول، 1376

45ـ واعظ استرابادي، سلطان حسين، ترجمه رساله سعديه، همان

46ـ جوامع الجامع، همان، ضميمه شماره4

47ـ دستورالوزراء ، همان ، ص9    

48ـ آقا بزرگ تهراني، همان ج8 ، ص170

49ـ دستورالوزراء، همان، ص9

50 ـ جوامع الجامع، همان ، ضميمه شماره4

51 ـ دستورالوزراء، همان، ص 17

52 ـ نصيحه المتشرعين و دستورالوزراء ، نسخه دستنويس، كتابخانه آستان قدس رضوي ، شماره هاي 3491 و 3492

53 ـ جوامع الجامع، همان، ضميمه شماره 3

54 ـ واعظ استرابادي، سلطان حسين،‌ جُنگ دستنويس، همان

55 ـ همانجا

56 ـ جوامع الجامع، همان

57 ـ همانجا، ضميمه هاي شماره 1 تا4

58 ـ مجموعه، دستنويس، همان

59 ـ مجالس المؤمنين، همان

60 ـ مجموعه اسناد خاندان كبير، سند شماره 101، متولد 1034ق

* ساير منابع

1ـ طبقات اعلام الشيعه ج5 ، ص 246

2ـ دايره المعارف تشيع ج2، ص 103

 (منتشر شده در دانشنامه گلستان(گرگان) دفتر۱۳ اسفند۱۳۸۶)

 

بلاتكليفي 20 ماهه در سازمان ميراث فرهنگي كافي نيست؟

$
0
0

حدود بيست ماه است كه ميراث فرهنگي و گردشگري استان گلستان در بلاتكليفي به سر مي برد و هنوز مدير دستگاه در استاني كه گردشگري از محورهاي اصلي توسعه آن حساب مي شود تعيين نشده است.

به گزارش خبرنگار گرگانشهر، عبدالرضا چراغعلي رييس كمسيون فرهنگي، اجتماعي و زيست شهري شوراي اسلامي شهر گرگان در مورخ هجدهم مهرماه امسال در جمع تعدادي از مهندسان معماري و شهرسازي ضمن ابراز شگفتي از عدم انتخاب مديركل ميراث فرهنگي و گردشگري استان، ضمن برشمردن بخشي از خسارت هايي كه در اين مدت از اين مسأله بر مردم گرگان و استان وارد آمده است گفت: «اين اجحاف ديگر قابل تحمل نيست و مسؤلان ارشد استاني براي حل آن بايد چاره انديشي كنند».

وي تهديد كرد كه اگر در آينده نزديك مدير كل مربوطه معرفي نگردد مراتب اعتراض شهروندان و متخصصان كتباً به اطلاع مقامات ارشد نظام رسانده خواهد شد.

چراغعلي عملكرد ميراث فرهنگي و گردشگري استان را نگران كننده و ناشي از بلاتكليفي و بي انگيزه بودن دستگاهي بي مدير دانست.

وي افزود: «در سالي كه با توجهات ويژه دولت در بخش گردشگري و همياري ديگر دستگاه ها از محل تملك دارايي ها به مسائل مربوط به گردشگري انتظار تحول در اين بخش مي رفت، هيچ تحول جدي در اين زمينه در استان به چشم نمي خورد و فرصت هاي خوبي در حال از دست رفتن است».

وي براي نمونه به توقف طرح پرديسان، بي توجهي كامل به محور گردشگري ناهارخوران، موضع انفعالي اداره كل ميراث فرهنگي و گردشگري نسبت به تخريب هاي صورت گرفته در بافت تاريخي گرگان، عدم قاطعيت و پيگيري لازم در رأي هاي كارشناسي در كمسيون ماده پنج مانند قضيه هتل ميامي، روزمرگي و عدم پيگيري لازم براي ثبت آثار گرگان و برخي شهرهاي استان در فهرست آثار ملي و... اشاره كرد.

عضو شوراي اسلامي شهر گرگان همچنين ضمن ابراز تعجب از سكوت نمايندگان استان در برابر تعلل در معرفي مدير كل مربوطه در استان، ميراث فرهنگي و گردشگري را در استان يك حوزه كاملاً تخصصي و حساس دانست و از نمايندگان استان خواست با درك اهميت موضوع و تأثير آن در اقتصاد منطقه، در اين حوزه از معامله سياسي بپرهيزند و به دنبال مديري قوي و متخصص و توانمند در برنامه ريزي كلان باشند.

چراغعلي گفت: «متأسفانه نگاهي به كلكسيوني از افراد مختلف كه تا كنون براي تصدي اين پست معرفي شده اند نشان مي دهد كه سناريوي حضور مدير سياسي ـ انتخاباتي براي اين اداره كل ادامه دارد و مردم منطقه بايد بازهم شاهد هزينه كرد از ميراث فرهنگي و طبيعي خود براي مطامع زودگذر سياسي برخي افراد باشند».

وي افزود: «براي روشن شدن عملكرد ميراث فرهنگي و گردشگري استان كافيست كه بودجه هاي جذب شده براي مرمت آثار باستاني با مقياس طر ح هاي توسعه گردشگري را در ساير استان ها با اين استان مقايسه كنيد».

وي تصريح كرد: «گردشگري استان در مدت سرپرستي خود تحت تأثير نفوذ افراد مختلف بودجه هايي را به اماكن مختلف اختصاص داده كه به علت نداشتن طرحي جامع و مدرن، خروج خاصي براي مردم نداشته است».

در پايان چراغعلي افزود: «آقاي رحيم مشاعي به دليل تعلل بيست ماهه و كوتاهي در معرفي مدير كل ميراث فرهنگي بايد از مردم استان گلستان عذرخواهي كند».  

(منابع: www.gorganshahr.com، هفته نامه گلشن مهر 24مهر 1387، گلستان سلام 27 مهر 1387)

مرثیه ای برای یک تخریب

$
0
0

 

تخریب مقبره ی میرکتولی را هم به نظاره بنشینید!

پدرانمان با افسوس از روزگاری یاد می کنند که جنگل گرگان از حدود خیابان شالیکوبی شروع می شد، از روزگاری که گرگان بازار قیصری داشت، از روزگاری که مدرسه ی رضویه (سردار) از معماری فاخری برخوردار بود. روزی هم ما با فرزندانمان با افسوس سخن خواهیم گفت، از روزگاری که از مدرسه خوارزمی فرار می کردیم و از حاشیه رودخانه باکرمحله(بلوار صیاد فعلی) لاکپشت می گرفتیم و می آوردیم سر کلاس، از روزگاری که گرگان خانه دیانی داشت، خانه علوی داشت، خانه وزیری داشت، خانه علایی داشت، هتل میامی داشت، روزگاری که اطراف مصلای گرگان مقبره کسانی بود که تاریخ این شهر را رقم زدند و حادثه ها آفریدند، روزگاری که در حیاط خانه ها درخت نارنج و پرتغال بود و هرسال مراسم عرق بهار و آب نارنج گیری برو بیایی داشت، روزگاری که مسجد قدیمی سرپیر حیاط کوچکی داشت و ماه محرم  پیر و جوان شیربرنج خوران، یک صدا نوای «پیر سید نصیر هو هو» سر می دادند. افسوس و افسوس و افسوس!

انگار جامعه ی ما به حسرت خوردن عادت کرده، می نشینیم تخریب تاریخ و فرهنگ مان را می بینیم و بعد افسوس می خوریم!

می گویند فلانی در بررسی مسائل، نیمه ی پر لیوان را می بیند، یا فلانی نیمه ی خالی لیوان را، این طبیعی است چون یک لیوانِ نیمه پر دو چهره دارد که یکی نیمه ی خالی آن است و یکی نیمه ی پر آن، اما از اقدامات مهم دولت نهم این بود که ابتدا لیوان را کلاً خالی کرد و سپس آن را لبریز دید! چنانکه در ادبیات دولتمردان نهم فقر معنی رفاه می دهد، معضلات اقتصادی معنی پیشرفت اقتصادی و... در پرتو این نگرش عجیب که جز توهین به ملت چیز دیگری در بر نداشت، در استان گلستان (البته من دوست تر دارم آن را گرگان بخوانم) مسؤلين سازمان ميراث فرهنگي همواره از افتخاراتشان در زمينه ي گردشگري سخن مي گويند، که نمی دانم اگر منابع و جاذبه های طبیعی اين استان نبود، مسؤلین سازمان میراث فرهنگی و گردشگری چه می خواستند بکنند؟! بگذریم از اینکه طبیعت گلستان هم غارت شده و اکنون افسوس آن را می خوریم!

تخريب ستون غربي ورودي                  تخريب طاق غربي بناي مقبره ميركتولي

هفته ای نیست که در یکی از مطبوعات استانی صحبت از جایگاه گردشگری استان گلستان در سطح ایران نباشد. ما به خوبی می دانیم که اگر گردشگر داخلی به این استان می آید، به برکت این است که گرگان بر سر یکی از مسیرهای مشهد مقدس قرار گرفته و اگر مسافر روزی راهم در اینجا می ماند به برکت طبیعت استان است. توریست تیز بین خارجی هم وقتی به اینجا می آید که تمام دنیا را گشته، برای اینکه گلستان ندیده نمیرد یک سری هم به اینجا می زند که جز آلودگی محیط زیست و تخریب بناهای تاریخی چیزی نمی بیند! به هرحال اگر گردشگر داخلی یا خارجی به استان می آیند هیچ ربطی به فعالیت های سازمان میراث فرهنگی ندارد چرا که اگر اکنون مسافری به اینجا می آید قبلاً هم می آمده و اگر امروز آمار مسافران و گردشگران بیشتر است به خاطر پیشرفت صنعت توریسم در سطح جهانی وگرایش مردم به مسافرت با وسایل نقلیه شخصی است.

گویا مسؤلان میراث فرهنگی و گردشگری استان فراموش کرده اند که یکی از جاذبه های گردشگری، آثار تاریخی است.

چندی است که تخریب بافت تاریخی و ابنیه شاخص گرگان از روند تدریجی خارج شده و سرعت یافته است. و جالب تر از همه اینکه مسؤلین سازمان میراث فرهنگی استان که خود را مخالف این مسئله اعلام می کنند، همواره پای اسناد طرح های تخریبی را به مهر و امضاء شریف خود مزین نموده اند! مشخص نیست که این مسؤلین تحت چه فشاری این جام شوکران را سر می کشند؟!

از همه مهمتر اینکه نزدیک به یک سال است که سازمان میراث فرهنگی استان بلاتکلیف مانده و عدم صدور حکم ریاست سازمان از قدرت اجرایی آن کاسته و مجالی برای تسریع تخریب بافت تاریخی ایجاد نموده است. که البته این توجیهی برای کم کاری مسؤلین این سازمان نیست. کم کاری این سازمان در ثبت آثار تاریخی سطح شهر و عدم حفاظت از آن ها با هیچ توجیهی قابل گذشت نیست. علاوه بر اینکه هنوز پس از تخریب خانه تاریخی دیانی به وسیله سازمان میراث فرهنگی، هیچ جواب محکمه پسندی از سوی آن سازمان ارائه نشده است.

در این میان تکلیف شهرداری گرگان و اوقاف گلستان معلوم است، ساختمان های تاریخی ای را که در اختیار دارند به اسم نوسازی تخریب کرده و ساختمان هایی بی حساب و کتاب را به جای آن ها علم می کنند. طرح آفتاب هم که اخیرا مانند غده ای سرطانی به بافت تاریخی چسبیده و تا خشکاندن ریشه ی آن پیش خواهد رفت. اما جالب واکنش سازمان میراث فرهنگی است که از دور نظاره گر این تخریب ها هستند و وقتی که عملیات تخریب به اتمام می رسد، پشت دست گزیده و افسوس می خورند و در مصاحبه های خود، با دوستداران فرهنگ درد دل می کنند! اگر واقعاً نمی توانید کاری بکنید پس درش را تخته کنید تا حد اقل بگوییم میراث فرهنگی اصلاً مدافعی ندارد.

هنوز داغ هتل میامی بر دلمان است و هنوز تشویش طرح آفتاب را داریم که شاهد تخریب بنای مقبره ی میرکتولی هم هستیم. بنایی که تنها بنای بازمانده از مقبره العلمای حاشیه ی مسجد جامع و دومین بنای مقبره ای با ارزش بعد از امامزاده نور در گرگان است. بنایی که اگر چه ممکن است تخریب آن ظاهراً چیزی را عوض نکند، اما بودن آن خواه ناخواه به شهر هویت تاریخی می دهد. بنایی که تخریب آن، راه را برای تخریب هزاران تخريب دیگر باز می کند.

چیز دیگری که سؤال برانگیز است بي توجهي و سکوت علماي گرگان به ويژه نماینده گرگانی مجلس است. حجه الاسلام سید علی طاهری که عضو کمسیون فرهنگی مجلس است چرا تا کنون صحبتی در این مورد نکرده؟ آیا اصلاً از این موضوع مطلع است؟ اگر نیست چرا نیست؟ و اگر هست چرا سکوت؟ و آیا اگر قرار بود مقبره ی سید طاهر مجتهد در میدان عباسعلی هم خراب شود سکوت می کرد؟ چرا ها بسیار است و جوابی نیست.

سخن آخر من با گرگانیان فهیم است. بر حذر باشید از روزی که فرزندانتان از فقر هویتی رنج می برند و شما را به خاطر سکوتتان سرزنش می کنند. نه اشتباه نکنید هویت شما بسته به یک مقبره نیست، هویت شما بسته به خشت خشت تاریخ این شهر است که دارد به یغما که نه، از گردونه ی هستی خارج می شود! 

(منتشر شده در هفته نامه سليم ـ 27 مهر 1387ـ شماره 277)

یحیی خان قره داغ

$
0
0

طایفه مقصودلو در حدود سال1161 خورشیدی از قره داغ آذربایجان به منظور مرزبانی به منطقه استراباد (گرگان) كوچانده شدند و در منطقة سرخونكلا (سرخانكلا)ی فعلی سكونت گزیدند. این طایفه بعدها به خاطر اخلاق و آداب پسندیده و مردانگی و به ویژه علم و فضیلتی كه داشتند در بین مردم استراباد و منطقه ارج و قرب بسیاری یافتند و محل اعتماد و قبول مردم استراباد قرار گرفتند تا جایی كه افراد زیادی از مردم استراباد مرید آن ها شدند.

چیزی كه از دیرباز در بین این طایفه معمول بوده كسب فضیلت و دانش است چنان كه تعداد قابل توجهی از علماء، نویسندگان و خطاطان منطقه ی استراباد در دوره ی قاجار را اهالی طایفه ی مقصودلوی استرابادی تشكیل می دهند. و در دوره ی اخیر هم جامعه ی علمی به ویژه پزشكی گرگان به وجود خانواده ی بزرگ مقصودلو می بالد.

یحیی قره داغی  

یحیی قره داغی فرزند آقا علی خان و نوه عبدالصمدخان میرپنج در تاریخ 1308ش در شهرستان گرگان (محله پاسرو) دیده به جهان گشود. تاریخ تولد وی در شناسنامه؛ همانطور كه ذكر شد، 1308ش است اما در پشت قرآن قدیمی موروثی خانواده تاریخ تولد او را 1306ش نوشته اند. وی در میان اهالی گرگان به یحیی خان معروف بوده و هست. اگرچه او خان زاده و خان منش است اما هیچگاه رعیت و گماشته نداشته است.

نام خانوادگی آن ها هم مانند سایر اعضای خانواده؛ مقصودلو بود اما حدود سال 1306 آقا علی خان، پدر او، نام خانوادگی خود را از مقصودلو به قره داغی تغییر داد. علت این تغییر نام این بود كه شخصی بدنام از اعتبار فامیلی آن ها استفاده كرده و نام فامیل خود را مقصودلو گذارده بود. از آن جا كه این شخص بدنام در نزدیكی منزل آقا علی خان زندگی می كرد آقاعلی خان برای این كه بدنامی آن شخص را به نام او و خانواده اش ننویسند نام خانوادگی خود را تغییر داد و علت انتخاب نام قره داغی هم این بود كه اهل طایفه و خانواده بدانند كه اصالتاً از كجا هستند و نسب و ریشه ی خود را فراموش نكنند.

یحیی قره داغی تحصیلات ابتدایی خود را در شهر گرگان در «دبستان نمره3» به مدیریت مرحوم ذبیح الله فلسفی و نیز دبستان «15 بهمن» به مدیریت مرحوم حسن سعدی نژاد، سپری نمود و پس از آن تحصیلات متوسطه را در دبیرستان ایرانشهر گرگان (به مدیریت مرحومان محمود فصیحیان و محسن كوشش) تا كلاس پنجم متوسطه (دیپلم قدیم) به اتمام رسانید و سال ششم را در رشته ی طبیعی در دبیرستان مروی تهران سپری نمود. سپس در كنكور دانشسرای عالی و دانشكده ی علوم در رشته ی طبیعی قبول  و در تاریخ خردادماه سال 1331 ش از آن جا فارغ التحصیل شد.

* لازم به ذكر است كه وی در تمام این دوران به صورت حرفه ای ورزش وزنه برداری را ادامه می داد چنان كه در سال 1325ش در مسابقات وزنه برداری قهرمانی كشور با ركورد 261 كیلو گرم در نیم سنگین، رتبه سوم را كسب نموده و نیز در سال 1329ش در مسابقات هالتر دانشگاه از طرف دانشكده علوم شركت نموده و رتبه نخست را در وزن چهارم كسب كرده است. یحیی قره داغی در ورزش خود را همیشه شاگرد آقا سید رضا سیدین (پدر ورزش نوین گرگان) می داند.

كارنامه ی شغلی یحیی خان

1- دبیر دبیرستان های گرگان از تاریخ 30/7/1331 الی 19/8/1331 ( 20 روز)

2- با حفظ سمت دبیری كفیل دانشسرای مقدماتی و دبیرستان ضمیمه گرگان از تاریخ 20/8/1331 الی 6/2/1333

3- دبیر ثابت دبیرستان نمونه گرگان از 7/12/1333 الی 1/9/1334

4- با حفظ سمت دبیری، مسؤل دبیرستان نمونه گرگان از  2/9/1334 الی 30/7/1335

5- با حفظ سمت مسؤول دانشسرای مقدماتی گرگان از 31/7/1335 الی 30/7/1336

6- رییس دانشسرای مقدماتی گرگان از 1/8/1336 الی 24/7/1341

* رییس هیأت وزنه برداری گرگان در سال 1338

7- دبیر دبیرستان های ایران در كشور عراق از 25/7/1341 الی 26/8/1341

* ریاست امتحانات نهایی مدارس كربلا

8- رییس دبیرستان حسینی ایرانیان در عراق از 27/8/1341 الی 18/5/1343

9- رییس فرهنگ شهرستان گرگان از 19/5/ 1343 الی 10/3/ 1344

* باحفظ سمت ریاست فرهنگ، به سمت مشاور فرهنگی لشكر گرگان منصوب می شود (طی ابلاغ مورخ 24/9/1343)

10- بدون سمت در اختیار كارگزینی از 11/3/1344 الی 29/5/1344

11- ریاست آموزش و پرورش زنجان 30/5/1344 الی 19/10/1345

12- رییس آموزش و پرورش گرگان از 20/10/1345 الی 28/5/1349

* رییس هیأت مدیره جمعیت جوانان شیروخورشید سرخ گرگان طی ابلاغ مورخ 13/11/1348

* طی ابلاغ مورخ 28/8/1348 از طرف كمیته پیكار با بیسوادی استان مازندران (به امضاء دكتر خانلری) قره داغی به سمت عضو كمیته شهرستان گرگان منصوب شده است.

* عضویت شورای حفاظت آثار باستانی شهرستان گرگان (طی ابلاغ مورخ 2/6/1346)

13- معاون سازمان سپاه دانش كشور از 29/5/1349 الی 9/11/1350

* طی ابلاغی مورخ 16/5/1350 در غیاب بنائی رییس سازمان، سرپرستی سازمان سپاه دانش به قره داغی واگذار شد.

14- عضو هیأت نظارت و پیگیری از 10/11/1350 الی سال 1356

* طی ابلاغ وزارت آموزش و پرورش مورخ 7/10/1351 به سمت عضو ارشد گروه مالی هیأت نظارت منصوب شد.

* در سال 1351 برای مدتی (تا تعیین رییس آموزش و پرورش) سرپرستی آموزش و پرورش شهرستان قم را به عهده داشت.

* سال 1352 همكاری با اطاق اصناف پایتخت جهت تهیه آئین نامه اجرائی ماده 16 قانون نظام صنفی .

15- با حفظ سمت نظارت و پیگیری؛ معاون مركز مطالعات و تحقیقات ملی از 8/11/1353 الی سال 1356

16- سال 1356 بازنشسته شد

17- شهردار مجتمع مس سرچشمه كرمان از 23/9/1357 الی 24/6/1358

توضیحات:

الف- طی ابلاغی از طرف اداره فرهنگ استان مازندران از یحیی خان قره داغی می خواهند كه پس از تشكیل مدرسه آمریكایی در مركز استان، او به آنجا رفته و مسؤولیت مدرسه را به عهده بگیرد. قره داغی از این امر امتناع می نماید،‌ اما اصرار بیش از حد فرهنگ استان سبب می شود كه قره داغی شرط كند كه در صورتی این سمت را می پذیرد كه این مدرسه در گرگان تأسیس شود كه البته همین طور هم می شود. فرهنگ استان با پیشنهاد قره داغی موافقت نموده و این امر تقریباً بی سابقه در گرگان اتفاق می افتد.

ب- قبل از قره داغی دكتر محمد امین ریاحی (ادیب، نویسنده و استاد مشهور دانشگاه) مسؤولیت دانشسرای مقدماتی گرگان را به عهده داشت كه به خاطر مشكلاتی كه در گرگان برای ایشان ایجاد شده از گرگان برای تهران انتقالی گرفتند. زمانی كه مسؤولیت دانشسرا به یحیی خان محول شد، شبانه روزی دانشسرا منحل شده بود و برای دانشجویانی كه از شهرهای اطراف (سمنان، شاهرود، رامسر و...) آمده بودند مشكل ایجاد شده بود . قره داغی برای برطرف نمودن این مشكل چند ساختمان از املاك گرگان درخواست نمود و پس از در اختیار گرفتن آن ها دانشجویان غیر گرگانی را در آنجا مستقر نموده و از طرف دولت نفری 68 تومان پول غذا هم برای آنان مقرر نمود.

ج- در سال 1338 وزارت آموزش و پرورش ایران تصمیم می گیرد از هر استان یك نماینده برای بازدید از مؤسسات تربیت معلم سوئیس و آلمان غربی بفرستند تا اداره بهتر و صحیح تر دانشسراهای كشور میسر گردد. از استان مازندران یحیی قره داغی (رییس دانشسرای مقدماتی گرگان) انتخاب می شود. چنان كه طی ابلاغ اداره فرهنگ استان مازندران، به قره داغی اعلام می شود كه باید در تاریخ 15 اسفند 1338 در لندن حضور یابد.

د- طی ابلاغ اداره فرهنگ شهرستان گرگان و دشت مورخ 20/9/1338 قره داغی (رییس دانشسرای گرگان) به سمت ناظر واحد خوابگاه های دانشسرای شبانه روزی گرگان تعیین می گردد. اما او در جواب، طی نامه ای مورخ 5/10/1338 خطاب به اداره فرهنگ گرگان می نویسد: «... چون نظارت فنی در امر ایجاد ساختمان اغلب به عهده مهندسین و معماران خواهد بود اینجانب نیز سررشته ای در این كار ندارم ... لذا با كمال تأسف از نظارت بر این كار معذورم.    - رییس دانشسرای مقدماتی- قره داغی »

ه- در سال 1340 قره داغی به همراه چند تن دیگر از متولیان فرهنگ گرگان از جمله آقای سید ابوالقاسم امیرلطیفی، موفق می شود حدود 8 هكتار از زمینهای موقوفه شهرآشوب را طبق تصویب نامه دولت به فرهنگیان واگذار نماید. همچنین در رای گیری مورخ 20/9/1340 قره داغی بین 22 نفر كاندیدا با 207 رأی، نفر اول می شود (اختلاف رأی با نفر دوم72 عدد) و به سمت ریاست هیأت مدیره موقوفات شهرآشوب منصوب می گردد.

و- قره داغی در زمان ریاست دانشسرای گرگان ترتیبی می دهد تا برای دانشجویان فارغ التحصیل دانشسرا (در چهار رنگ) لباس تهیه شود، چرا كه به تشخیص وی؛ دانشجویانی كه بعد از فارغ التحصیلی به منطقه های مختلف برای تدریس اعزام می شوند، ممكن است لباس مناسب نداشته باشند. دلیل انتخاب لباس ها در 4 رنگ هم این بود كه لباس ها از شكل «لباس فرم» خارج باشد تا لباس ها شخصی جلوه كنند و كسی نفهمد كه لباس ها از طرف اداره به آن ها داده شده است.

ز- یكی از مهمترین و بنیادی ترین اقداماتی در زمان ریاست قره داغی در دانشسرا صورت می گیرد تهیه آیین نامه ای بود با عنوان «پیشنهادات كنگره فارغ التحصیلان دانشسرا برای بهبود برنامه تربیت معلم» این متن در 25 بند تنظیم شده بود كه مواردی از آن ها را در ذیل مذكور می نمائیم:

بند2- نسبت به تشكیل شركت تعاونی كاركنان فرهنگ با كمك وزارت فرهنگ اقدام شود.

بند3- چون امتحان از كلاس های اول تا سوم ابتدایی برداشته شده است سعی گردد تعداد محصلین كلاس های فوق حتی المقدور از 35 نفر تجاوز نكند تا معلمین بتوانند در كارهای تدریسی خود موفقیت بیشتری حاصل كنند.

بند7- كتب كلاس طوری به شهرستان ها فرستاده شود تا اول سال تحصیلی به تمام بخش ها و قراء و قصبات رسیده باشد.

بند9- یكی از شرایط منتخبین در انجمن شهر شركت یك یا دو دوره در انجمن های همكاری خانه و مدرسه باشد تا بدینوسیله علاقه مندی مردم را بشركت در انجمن های همكاری خانه و مدرسه زیادتر نمایند.

بند19- تدریس قرآن در دانشسراها عملی شود.

بند20- آشنایی محصلین به طرز پیشگیری از امراض و طروق پانسمان و گاهی اوقات تزریقات.

بند24- برداشتن كادر بازرسی از فرهنگ ها و ایجاد كادر رهبری و راهنمایی معلمین در مدارس عملی شود.

 

ح-  به همت قره داغی دو دوره مسابقات ورزشی كشوری و یك دوره استانی در گرگان برگذار می گردد:

1- مسابقات قهرمانی وزنه برداری كشور 1338 2- یازدهمین دوره مسابقات قهرمانی آموزشگاه های كشور 1344    3-  مسابقات ورزشی آموزشگاه های  استان مازندران 1346

ط- در تاریخ 26/12/1341 (ضمن ریاست دبیرستان حسینی كربلا) اقدام به آینه كاری مقبره امیركبیر نموده و نیز دو تخته قالیچه نفیس بافت قم برای مقبره امیر كبیر توسط كنسولگری ایران در عراق خریداری می نماید.

ی- سر انجام تلاش های وی برای تشكیل شركت تعاونی مصرف آموزش و پرورش در تاریخ 9/2/1344 به ثمر می نشیند.

یا- همكاری با اداره كل موزه ها و حفظ بناهای تاریخی، در زنجان (ضمن ریاست آموزش وپرورش زنجان) . از جمله؛ اقدام به حفاظت و مرمت گنبد سلطانیه.

یب- سرپرست كلاس های آموزش و توجه مبانی ملی، برای رؤسا و مشاوران مدارس هفده گانه تهران، شهر ری و شمیرانات ( از تاریخ19/11/1355 الی 26/12/1355)

یج- سر و سامان دادن به وضعیت مجموعه مس سرچشمه كرمان و درختكاری وسیع در آن منطقه.

مجموعه تاریخی تقوی

$
0
0

این مجموعه از بناهای دوره قاجار است كه در مساحتی بیش از 2000 متر مربع ساخته شده و ساخت آن منسوب به حاج میرزا محمدتقی تقوی (تقی اف) می باشد.

خاندان تقوی از تجار بزرگ منطقه ی استراباد بودند كه به علت تجارت با روسیه عنوان تلگرافی آن ها «تقی اف» بود. (مانند سایر تجار گرگان كه به باقراف، ابراهیم اف، رضا قلی اف، حسن اف و... مشهور بودند) اكنون گروهی از بازماندگان این خانواده به نام های تقوی و شفیعی در گرگان ساكن می باشند.   

این مجموعه ی تاریخی شامل بیش از ده حیاط اصلی و فرعی بوده كه تا كنون 5 حیاط اصلی آن توسط سازمان میراث فرهنگی خریداری و بازسازی شده است. این حیاط ها عبارتند از: حیاط های بیرونی اول و دوم ، حیاط های اندرونی اول و دوم، حیاط مطبخ، حیاط سرطویله، هشتی ها و پشت حیاط ها و...

مصالح به كار رفته در این ساختمان ها ، كچ ، خاك ، آهك ، آجر ، خشت خام و چوب می باشد. چوب های به كار رفته در ستون ها اغلب چوب درخت سرخدار و چوب های به كار رفته در درها اغلب چوب درخت ازدار (آزاد) می باشند.

ساختمان ها اغلب دو طبقه هستند و كف طبقه ی دوم با چوب، لمبه كوبی شده تا بار كمتری بر سقف طبقه ی تحتانی وارد شود. این ساختمان ها اغلب یك متر بالا تر از سطح زمین ساخته شده و زیر آن ها خالی می باشد تا از نفوذ رطوبت به داخل بنا جلوگیری شود.

در داخل حیاط ها ایوان ها یی طراحی شده كه به آن ها "مهتابی" می گویند. این ایوان ها از تابش مستقیم نور خورشید در امان بوده و محل خوبی برای نگهداری برخی آذوقه ها بودند.

در داخل یكی از حیاط های بیرونی، جلوی نمای ورودی ساختمان در طبقه ی بالا، كنسولی طراحی شده كه به بنا زیبایی و ابهت خاصی بخشیده است که اصطلاحاً به این گونه بناها كلاه فرنگی گفته می شود. این ساختمان محل تجمع تجار و سیاستمداران بزرگ منطقه بوده و حتی در چند دوره هم دفتر انتخابات نمایندگان تجار بوده است.   

در برخی قسمت های بنا هم، چوب های زیر "شیر سر" ها با نقوش اسلیمی ، اشعارفارسی به خط نستعلیق و آیات قرآن به خط نسخ تزیین شده اند. كه علاوه بر زیبایی، به بنا ؛ تیمن ، تبرك و تقدس می دهند و نقش نگاه دارنده و محافظ در مقابل بلایا را هم ایفاء می كنند.

داخل هر حیاط یك حوض طراحی شده كه دسترسی ساكنین آن حیاط را به آب آسان می ساخته، آب حوض ها هم توسط جوی های روبازی كه از خارج بنا آب را به داخل هدایت می كردند تأمین می شده است. 

 


نگاهي به مجموعه عكس انقلاب 57 گرگان

$
0
0

جناب آقاي محمود اخوان مهدوي

با سلام

كتاب مجموعه عکس هاي انقلاب 57 گرگان به اهتمام جنابعالي توسط انتشارات سوره مهر (وابسته به حوزه هنري) در 76 صفحه تمام گلاسه، 4 رنگ در تيراژ 1100 نسخه منتشر شده است. اين كتاب مجموعاً شامل 79 قطعه عكس (43 قطعه رنگي و 36 قطعه سياه و سفيد) از هشت عكاس آماتور (رحمت الله ابومشتاقي، سيدضيا و سيد شجاع سيدين، محمد اسماعيل شهيدي، محسن حاتم نژاد، علي ابراهيمي، سيد ابوالقاسم احمدي(عقيلي)، كاظم طليعي طبري) مي باشد و عكس ها به ترتيب تاريخ (2 آبان، 5 آذر، 29 دي، 18 و 19 و 20 بهمن، 22 و 23 و 24 بهمن و روزهاي پس از انقلاب) تنظيم شده اند. با نگاهي گذرا به كتاب حاضر، گذشته از مشكلات چاپ و صحافي كتاب، نكاتي به نظر رسيد كه جا دارد خدمت شما متذكر شوم:

1) در نگاهي اجمالي به عكس ها، مي توان نتيجه گرفت كه انقلاب گرگان صرفاً نتيجه زحمات روحانيون و مردم عادي بوده و هيچ حزب و گروه ديگري در به ثمر رسيدن انقلاب نقشي نداشته اند! همان طور كه از نمايشگاه عكس يادگاران جرجان كه توسط شما برگزار شد، به اين نتيجه رسيديم كه قبل از انقلاب در گرگان هيچ زني وجود نداشته و تمام مردم گرگان مرد بوده اند!

2) با استناد به عكس هاي 2 آبان 1357 به اين نتيجه مي رسيم كه در اين روز، الحمد لله هيچ حركتي مثل سينما سوزي و بانك سوزي رخ نداده است!

3) عكس پايين صفحه 8 كه به عنوان يكي از شهداي 5 آذر معرفي شده، همان عكس شهيد سيد نظام الدين نبوي است كه شما در ويژه نامه 5 آذر سال گذشته در نشريه گلشن مهر آن را با ذكر نام منتشر كرده بوديد.

4) در مورد عكس پايين صفحه 9 كه به عنوان يكي از شهداي 5 آذر گرگان معرفي شده، بايد ذكر شود كه تصوير مربوط به شهيد برات آبرودي است كه در 19 بهمن 1357 بر اثر اصابت 4 گلوله به شهادت رسيد.

5) در مورد عكس 11، نام حجت الاسلام بهبهاني بايد به ميربهبهاني اصلاح شود و آن جا كه نام حجت الاسلام رضايي آمده، بايد ذكر شود كه ايشان در رديف اول و دوم تصوير نيست. بلكه در سمت راست تصوير در رديف 5 و 6 ديده مي شود. علاوه بر آن، خيلي هاي ديگر هم قابل شناسايي هستند.

6) چنان كه از شما قبلاً شنيده بوديم، قرار بود بالغ بر 300 عكس از انقلاب گرگان به چاپ برسد كه اكنون كمتر از يك سوم آن به چاپ رسيده، به هر حال با وجود 300 عكس، آيا عكس بهتري نمي توانست جايگزين عكس صفحه 17 شود؟

7) در مورد عكس صفحه 64، اشتباه بزرگي رخ داده كه ما آن را به حساب بي توجهي شما مي گذاريم و اميدواريم در چاپ هاي بعدي اصلاح شود. اين اشتباه آن است كه تصوير حسين كبير در سمت چپ عكس ديده مي شود كه صد در صد اشتباه است، چون همه به خوبي مي دانيم كه امثال محمد محمدي ها و حسين كبير ها هيچ نقشي در انقلاب نداشته اند و اين پدر من بود كه آقاي سليمي زاده براي سر او جايزه گذاشته بود، نه حسين كبير! به هر حال از آن جا كه در وسط تصوير چهره حجت الاسلام ميربهبهاني و در سمت راست آيت الله نورمفيدي ديده مي شوند، نمي شود عكس را کلاً حذف كرد، اما اميدواريم در چاپ هاي بعدي، سمت چپ تصوير كلاً حذف شود تا اشتباهات تاريخي رخ ندهد!

8) در مورد عكس آخر كتاب هم بايد ذكر شود كه متأسفانه تصوير مرحوم آيت الله طاهري، در صحافي به زير تيغ برش رفته و قابل رويت نيست.

9) علاوه بر موارد مذكور، از شما شنيده بودم كه در ابتداي كتاب، بيوگرافي عكاسان درج خواهد شد كه ظاهراً قبل از اين که شما بيوگرافي را به طرف قرارداد ارائه بدهيد، كتاب به چاپ رسيده است. خوب آقاي اخوان بايد بدانيد كه در مملكت ما وقتي قرار است كاري انجام شود، انجام مي شود. چگونه و چطور مهم نيست، مهم اين است كه انجام مي شود و البته بالعكس .

10) در پايان به آقاي محمود اخوان مهدوي متذکر مي شوم که اين قراردادي بود که خودت امضا کردي، از نظارت بر انتشار کتاب هم که غفلت کردي، پس بايد اين جمله را با خود زمزمه کني که از ماست که بر ماست.

با احترام

محمود اخوان مهدوي

سرچشمه گرگان

 

احياي سنت هاي عزاداري استرآباد تلاش براي ثبت دسته چوبي در آيين هاي ملي

$
0
0

مراسم عزاداري ماه محرم در گرگان هر ساله با شور و هيجان خاصي برگزار مي شود. مراسم رايج ماه محرم در اين شهر تفاوت چنداني با شهرهاي ديگر ندارد، فقط چند مراسم به شيوهاي متفاوت از شهرهاي ديگر برگزار مي شود. يکي از آيين هاي اختصاصي اين شهر که از قديم الايام رايج بوده و آن را از شهرهاي ديگر متمايز کرده و سينه به سينه تا به امروز به ما منتقل شده و هفته گذشته در پنجمين همايش سراسري عاشورايي به ثبت ملي درآمد، آيين دسته چوبي بود.

در شب دوازدهم ماه محرم که سوم شهادت امام حسين(ع) است، از بعضي محلات قديم گرگان مانند سبزه مشهد، سر پير، دباغان و ميخچه گران دسته چوبي عازم محلات ديگر مي شوند. دسته چوبي شبيه دسته زنجيرزني است، با اين تفاوت که افراد يک چوب يا ني به طول يک متر را به طور عمودي به دست مي گرفتند و بر بالاي سر مي بردند و آن را به بالا و پايين حرکت مي دادند و با دست ديگر سينه مي زدند و اشعار خاصي را در مسير راه مي خواندند. تشکيل دسته چوبي با روشن کردن چند مشعل و به دست گرفتن چوب انجام مي شود، آن گاه با شعار مدد يا علي حرکت عزاداران به سمت محلات ديگر آغاز مي شود. اين دسته براي عزاداري در محلات و حرکت در مسير راه، اذکار يا اشعاري دارند که آن را مدام تکرار مي کنند. وقتي به داخل محلات ميرسند، ابتدا مشعل داران وارد محل مي شوند. مشعل داران پس از ورود به هر محل، دم مي گرفتند و ميگفتند: نفت بده، کهنه بده، زيرانداز نذر حسين و عباس هرچي دارين بيارين. آن گاه مردم جهت آن که آتش خاموش نشود، پارچه، نفت، نخ پنبه و يا هر چيز سوختني را به داخل مشعل مي ريختند تا آتش شعله ور و از خاموش شدن جلوگيري شود. سپس مشعل داران اين مشعل ها را در محل دور ميدهند. در گذشته گاهي به همراه مشعل، طوق يا علم هم ميبردند. بعد از ورود مشعل به محله، عزاداران چوب به دست وارد محل مي شدند. تفاوت دسته چوبي با دسته سينه زني در اين است که در دسته سينه زني، عزاداران در محل توقف ميکنند و يک يا دو نوحه در آن جا مي خوانند، ولي در دسته چوبي چنين نيست، فقط همان اشعار خاص را مي خوانند و در پايان هم با شعار اي اهل عزا خدا نگهدار از محل خارج مي شوند، سپس به محل ديگري مي روند، تا اين که به محله ميدان ميرسند و در آن جا مراسم دسته چوبي را با دعا به پايان مي برند. اين چوب ها و مشعل ها تا پايان مراسم، به وسيله عزاداران حمل مي شود. اشعاري که در دسته چوبي مي خوانند، معمولاً مضمون آن پشتيباني از خون شهدا و آمادگي براي جنگيدن با دشمنان و جان نثاري براي اهل بيت (ع) مي باشد. برخي از اين اشعار عبارتند از:

ما غلامان علي شب دوران مي زنيم / تير بر فرق يزيد نا مسلمان مي زنيم ...

از گردن خود دين ادا مي کنم امشب / جان را به فداي شهدا مي کنم امشب ...

با پايان يافتن آيين دسته چوبي، عزاداري دهه اول محرم محلات به پايان مي رسد.

از تاريخچه شروع و آغاز دسته چوبي اطلاع دقيقي در دست نيست، فقط مي دانيم که اوج آن در اواخر دوره قاجار و اوايل حکومت رضاشاه بود. در آن زمان، اکثر محلات داراي دسته چوبي بودند. با گذشت زمان، از رونق دسته چوبي کاسته شد و محلات يکي پس از ديگري اين آيين را تعطيل کردند، مثلاً محله سبزه مشهد هر ساله تا اواخر دهه شصت داراي دسته چوبي بود، ولي از آن تاريخ به بعد آن را تعطيل کردند. تنها محله اي که آيين دسته چوبي آن از بين نرفته و تا به امروز رايج است، محله ميخچه گران مي باشد. محله ميخچه گران از محلات قديمي بوده و بزرگاني همچون ملا محمد قاسم کاشف و آيت الله سيد محمود ميربهبهاني در آن جا زندگي مي کردند.

اين محله همه ساله در روز پنجم ماه محرم همراه با محلات نعلبندان و پاسرو مراسم طوق بندان و در شب دوازدهم آيين دسته چوبي را برگزار مي کند. امسال که قرار بود که آيين دسته چوبي در پنجمين همايش سراسري آيين عاشورايي به ثبت ملي درآيد، بزرگان محلات و تکايا معتقد بودند که حرکت دسته چوبي به سمت تالار فخر الدين اسعد گرگاني بايد از همين محله که تا کنون اين آيين را زنده نگه داشته اند، آغاز گردد. درباره فلسفه دسته چوبي گفته اند که وقتي خبر شهادت امام حسين(ع) به مردم گرگان رسيد، چون اسلحه يا شمشير يا خنجري نداشتند که به خونخواهي قاتلان بپردازند، با عصبانيت و ناراحتي چوب به دست گرفتند و شعارهايي سر دادند.

به هر حال يکي از شيوه هاي سنتي عزاداري شهر گرگان همين دسته چوبي است که هفته گذشته براي ثبت ملي آن تلاش شد. چه خوب است که گرگانيها به خود بيايند و تمام آيين ها و آداب و رسوم گذشته خود را به ويژه در ماه محرم فراموش نکنند. زماني گرگان دسته چک چکي داشت، ولي امروز ديگر اثري از آن نيست. حدود ده سال قبل، محله قديمي پاسرو يک از گذرگاه هاي دستههاي عزاداري بود و دسته ها در آن جا توقف کرده و به عزاداري ميپرداختند. متأسفانه ديگر در آن جا عزاداري برگزار نمي شود و ميدان محله به پارکينگ وسايل نقليه تبديل شده است.

امروزه برخي شيوه هاي جديد عزاداري وارد فرهنگ ما شده که هيچ معنا و مفهومي نداشته و نيز وهن شيعه را به دنبال دارد، حال آن که شيوه هاي عزاداري گذشته اين مسايل را به دنبال نداشت. احياي شيوه هاي سنتي عزاداري مي تواند به محرم شکوه و عظمت ببخشد. اميد است که روزي شاهد اجراي آيين هاي گذشته ي خود باشيم. ان شاء الله.

پژوهش گر تاريخ و فرهنگ گرگان

 

آداب عید نوروز

$
0
0
 

hhe12041 آداب عید نوروز در تهران قدیم

 آداب عید نوروز در تهران قدیم
آداب عید نوروز  – در آن زمان تقریبا تمام کارهای مربوط به عید نوروز، توسط اعضای خانواده انجام میشد که در بیشتر مواقع، همه در یک خانه زندگی میکردند و دست به دست هم داده به خیاطی و خانه تکانی، خرید و پخت و پز میپرداختند، باغچه را صفا داده و گلکاری میکردند و خلاصه با آغاز سال نو، همه با احساس رضایت از نتیجه کوششهای خود، پذیرای مهمانان شده و خود به دیدار فامیل میرفتند و روزهای خوشی را در کنار یکدیگر میگذراندند.

عید نوروز برای کودکان از حال و هوایی استثنایی برخوردار بود و اکثر آنان تنها در همین زمان صاحب یک دست لباس نو میشدند و شاید یکی دو اسکناس تا نخورده در روز عید ،عیدی میگرفتند و برای آن هزارتا نقشه میکشیدند. ناگفته نماند که در بیشتر موارد این اسکناسها به جیب والدین میرفت و خرج گوشه ای از اجاره خانه یا یک مورد ضروری دیگری میشد که آنرا به بعد موکول کرده بودند.

زیرا در این روزها هیچ کس از خرج کردن پول کم نمیگذاشت و ضرب المثل “چو فردا شود فکر فردا کنیم” در این مواقع خیلی صدق میکرد! اما تمام اینها چیزی از لذت عیدی کم نمیکرد و بچه هایی هم که میدانستند قرار است عیدی نقد آنها به مصارف دیگر برسد، با این ایده که کمک خرج پدر و مادر خود شده اند به خود دلگرمی میداده و حتی بادی به غبغب میانداختند و احساس بزرگی می کردند.

پیشواز نوروز
عید نوروز و رخت نو : از آغاز ماه اسفند کم کم اندیشه عید نوروز موجب شادی اغنیا و نگرانی فقرا میشد و در این میان اوضاع کسبه بازار از همه بهتر بود و فصل رونق بازار فرا رسیده بود. اولین کار، که زمان و دقت بیشتری لازم داشت تهیه رخت و لباس نو بود. البسه کودکان معمولا از رنگهای شاد و زنده تهیه میشد که معمولا توسط خانمهای خانه دوخته میشد و کفش و کلاه تنها مواردی بودند که از بازار خریداری میشدند.

خانم و آقا هم(در خانواده های متوسط) معمولا به نو کردن چند تکه اصلی لباس خود که شامل چادر مشکی و چادر نماز، کفش و عبا بود میپرداختند و در صورت امکان البسه دیگر را شسته و رفو میکردن، یقه ها را آهار میزدند و خلاصه برای سال نو، نو نوار میشدند.

 

hhe1200 آداب عید نوروز در تهران قدیم

 

عید نوروز و خانه تکانی
هر چند که تهیه لباس نو در بعضی از خانواده های بی بضاعت انجام نمی شد ولی رسم خانه تکانی، فقیر و غنی نمی شناخت و برای انجام شدن آن، تمام وسایل خانه باید بیرون ریخته شده و تمام خانه شسته، جارو و گردگیری می شد و بعد تمام اسباب پس از تمیز شدن به داخل برده شده و چیده میشد.

 

در همین خانه تکانیها، دو کار مهم انجام میگرفت، یکی دل کندن از لوازم و اسباب کهنه و شکسته بود که پس از یک یا چند سال کار کردن و تعمیر شدن، دیگر نفسهای آخر را کشیده و تنها به درد دور انداختن میخورد و همچنین تغییر و تحول شکل چیدن اثاث منزل که با بیرون ریختن و دوباره چیدن، شکل تازه ای به خانه داده و موجب تنوع میشد.
خانه تکانی قبل از عید نوروز در آن روزها وقت بسیاری میگرفت زیرا از تکاندن فرش و گلیم و قالی شروع میشد و با صیقل دادن لوازم فلزی، شستن پارچه ها (ملافه و پرده، روتشکی و پشتیها و…)، سشتن در و پنجره ها و ظرف و ظروف و دوده گیری از اتاقها به پایان میرسید و بعد همه چیز باید دوباره چیده میشد تا سال بعد که روز از نو، روزی از نو.

 

hhe1201 آداب عید نوروز در تهران قدیم

عید نوروز و سبزه سبز کردن
سبزه عید از بیست روز تا ده روز مانده به عید باید سبز میشد. به این ترتیب که خانم خانه به تعداد جمعیت خانواده مشت مشت گندم یا عدس یا هر دانه سبز کردنی دیگر را برداشته و در ظرفی سفالی میریخت، این کار باید طوری با دقت انجام میشد که از دستشان دانه ای به زمین نیافتد و در ضمن با هر مشت دانه باید برای سلامتی، خوشی، سعادت و گشایش بخت و مال آن شخص دعا میکردند، سپس روی دانه ها را با آب نیم گرم پوشانده و در جایی نه گرم و نه سرد قرار میدادند و هر روز آب تازه بر ریش میریختند تا جوانه بزنند.

این دانه های جوانه زده را در دستمال مرطوبی نگه میداشتند نا برگهای آن نیش بزند و بالا بیاید، سپس سبزه را در یک سینی یا بشقاب زیبا قرارداده، و هر روز آب میدادند تا سبز شده و برای هفت سین آماده شود، سپس آنرا با روبانی قرمز و گلهای پارچه ای تزیین کرده و سر سفره میگذاشتند.
خانمهای باسلیقه با تخم تره تیزک (شاهی) سبزه سبز میکردند، و با دانه های شاهی که پس از خیس شدن لعاب پیدا میکند، روی پارچه ای جملاتی چون “سال نو مبارک” یا “یا مقلب الالقلوب و الابصار” را مینوشتند و سبزه خود را به این شکل سبز میکردند.

 

خوردنیهای شب عیدنوروز
سبزی پلو:یک شب مانده به تحویل سال، زمان خوردن سبزی پلو با کوکوی سبزی، سیر تازه و ماهی فرا میرسید. عقیده به پلوی سبزی دار این بود که میگفتند خوردن آن دل را زنده، احشا را تازه ، بدن را رطوبت مفید می بخشید و روح تازه به تن میدمید. با توجه به اینکه در تهران سبزی تازه هنوز نرسیده بود و وسایل تندرو برای رساندن ماهی تازه به تهران موجود نبود، بیشتر تهرانیها از سبزی خشک و ماهی دودی استفاده میکردند. سبزی تازه در گلخانه ها عمل می آمد و به قیمت گزافی فروخته میشد و تازه به دوران رسیده ها برای آنکه نشان بدهند سبزی و ماهی تازه استفاده کرده اند، آشغال سبزی و کله ماهی را کنار در خانه خود میگذاشتند.
از طرفی بسیاری از افراد خیر در این شب به یاری مستمندان شتافته و با بردن برنج، روغن، ماهی و تخم مرغ به در خانه آنها، دلشان را شاد میکردند.

رشته پلو
شب سال نو، یعنی شب تحویل سال، وقت خوردن رشته پلو بود که خوردن آن آدابی داشت. رشته پلو که با رشته پلویی و همراه با خرما و کشمش سرخ کرده آماده میشود، غذایی است که نه تنها پر قوت و گرم کننده مزاج به شمار می آمد، بلکه خوردن آن موجب میشد که “سر رشته کار” تا آخر سال در دستشان باشد.

آداب تهیه و خوردن رشته پلو از این قرار بود:اگر مرد و سرپرست خانه دچار مشکلی در کار و کسب شده بود، بشقاب اول برای او کشیده میشد، اگر در خانه دختر بخت بسته ای بود، او باید زیر دیگ را روشن میکرد و موقع کشیدن در دیگ را باز میکرد. رشته خشک کرده این پلو، برای رفع بی پولی داخل کیف قرار میگرفت.
دختر یا پسر بخت بسته در هنگام کشیدن پلو باید از منزل خارج میشد و بعد مادر یا مادر بزرگ او بشقابی از برنج برایش میکشید و پشت در برده و می پرسید کی هستی؟ و او جواب میداد باز کن، مادر در را باز میکرد و بشقاب را به دستش می داد، آن شخص باید دو لقمه پلو را همان بیرون میخورد و بعد به داخل می آمد تا بختش گشوده شود.

چراغهای شب عید
از اعتقادات دیگر شب سال نو این بود که باید شعله و نور در خانه زیاد باشد که این شامل اجاق یا منقل و چراغها بود که باید تا صبح روز دوم سال روشن نگه داشته میشد به طوریکه باید با کمال دقت نفت گیری میشد تا دود نزده و خاموش نشود. از طرفی، شیوه سوختن این چراغها، خود تعبیر و تفسیری داشت که شنیدن آن خالی از لطف نیست.
اگر چراغها از ابتدا تا انتها روشن و سالم باقی مانده بود، سالی پربرکت با دلخوشی و تندرستی در انتظار اهل خانه بود، اگر لوله چراغها دود زده میشد یا شمع درون آنها به یکسو می افتاد، تاریکی و کدورت در زندگی رخنه میکرد، اگر خاموش میشد، مالی از دستشان میرفت یا امیدی به نا امیدی مبدل میشد و بدتر از همه اینکه اگر لوله چراغ میشکست یا چراغ واژگون میشد، به معنای درگذشت کسی از نزدیکان یا زیر و رو شدن زندگی اهل خانه بود.

 

hhe1202 آداب عید نوروز در تهران قدیم

 

عید نوروز و  هفت سین
چیدن سفره هفت سین یکی از مهمترین آداب استقبال سال نو بود که نچیدن آن معادل با نگون بختی در سال جدید به شمار می آمد. پارچه سفره هفت سین معمولا سفید و تمیز بود که هفت نوع خوردنی که با حرف سین آغاز میشد بر روی آن چیده میشد که شامل: سیر، سرکه، سماق، سمنو، سبزی، سنجد و سیب بود و با اشیا و مواد دیگر تکمیل می گشت.

اما آداب چیدن از این قرار بود که ابتدا سفره را در محل مناسبی در بالاترین قسمت اتاق پهن میکردند و یک جلد کتاب مقدس ( با توجه به اینکه عید نوروز عید ایرانیان است و مختص مسلمانان نیست، هر خانواده کتاب مقدس دین خود را بر سفره میگذاشت) در وسط سفره گذاشته، کاسه آب و یک گلاب پاش در دو طرف آن قرار داده، آیینه را در بالا و بشقابی آرد و نان بریده را در دو طرف آب و گلاب قرار داده و چهار گوشه سفره را با چهر شمعدان روشن میکردند که نشانه رحمت، گشاده دستی، روشنایی و خیر و برکت بود.

مواد هفت سین نیز بر روی سفره قرار داده میشد که نشان از برکت، سلامتی، زایش، زیبایی و شادابی داشتند. اسفند برای رفع چشم زخم و شیرینی برای شیرین کامی بر سر سفره آورده میشد. یک کاسه آب که نارنجی در آن انداخته بودند هم جزو ضروریات سفره بود زیرا نام نارنج (نا-رنج) را به معنی بدون رنج معنا میکردند و حضور این میوه را دافع درد و رنج میدانستند.

عید نوروز و آداب نشستن بر سر سفره هفت سین
از زمانی که خانواده با بهترین لباسهای خود بر سر سفره گرد هم جمع میشدند، دیگر تمام حواسها متوجه خیر خواهی و خوش اقبالی بود و همه باید با خلق خوش، ابروی گشاده و لبخند بر لب بر سر سفره مینشستند و همه گفتگوها درباره خیر و خوشی و ذکر و دعا برای رفع بیماری، روا شدن حاجت و دفع بلا باشد. خواندن دعای “یا مقلب القلوب و الابصار” نیز بسیار مطلوب بوده است. با تحویل شدن سال و به صدا درآمدن توپ سال نو، همه به دیده بوسی و تبریک سال نو مشغول میشدند، کام خود را شیرین کرده و به شادی می پرداختند.

 

تفریحات نوروز تا روز سیزده
روزهای عید به دید و بازدید و شادی و تفریح میگذشت و رسم بر این بود که در این روزها کسی بداخمی و تندی نکند، پول یا مالی قرض نکند، نزد پزشک و دوا فروش هم نرود و خلاصه از هر مورد غم افزا و مکدر کننده دوری کند. البته زیارت اهل قبور و پخش نذری برای رفتگان جزو آدابی بود که هرچند غم افزا، اما موجب شادی روح رفتگان و در نتیجه بسیار پسندیده به شمار میرفت.
دو سه روز اول عید برای دیدار از بزرگترها بود که از منزل پدر و مادر آغاز میشد و منازل دایی و عمه و دیگر بزرگان و دوستان میگذشت. در این دید و بازدیدها عیدیهایی هم رد و بدل میشد و به خصوص عروس و دامادها در اولین عید پس از ازدواج عیدی فراوانی میگرفتند.
گشت و گذار و سفر هم در برنامه های روز چهارم به بعد بود و تفریح و استراحت معمولا تا روز سیزده ادامه داشت و در این روز به اوج خود میرسید.

 

آداب عید نوروز

 

سریال های طنز مهران مدیری

$
0
0

مجموعه سریال های طنز مهران مدیری

تمام شاهکار های مهران مدیری در 20 سال گذشته در یک مجموعه! پاورچین، نقطه چین، شب های برره، باغ مظفر، مرد هزار چهره و دو هزار چهره، جایزه بزرگ و...

قیمت : 27,000 تومان

توضیحاتخرید پستی

 

برچسب ها :خرید سریال های مهران مدیری , خرید سریال شب های برره , خرید سریال پاورچین , خرید سریال نقطه چین , خرید سریال مرد هزار چهره , خرید سریال طنز , مهران مدیری ,

بازی اورجینال PES 2014

$
0
0

بازی اورجینال PES 2014

بالاخره انتظار ها به پایان رسید! نسخه جدید بازی محبوب PES منتشر شد. اینبار واقعی تر و جذاب تر از همیشه. در بسته بندی اورجینال و شکیل شامل 2 DVD برای اولین بار در ایران.

قیمت : 7,000 تومان

توضیحاتخرید پستی

 

برچسب ها :خرید بازی PES 14 , خرید بازی PES 2014 , خرید نسخه کامل بازی PES14 , خرید نسخه PC Pes 2014 , خرید بازی Pro Evolution Soccer 2014 , خرید بازی پس 2014 , خرید پس 14 برای کامپیوتر ,

مجموعه آموزشی صفر تا صد فتوشاپ CC

$
0
0

مجموعه آموزشی صفر تا صد فتوشاپ CC

مجموعه عظیم آموزشی فتوشاپ جدید به زبان فارسی. 850 دقیقه آموزش جامع فارسی فتوشاپ CC از مقدماتی تا حرفه ای. در کمتر از یک ماه همه فوت و فن نسخه جدید Photoshop را بیاموزید.

قیمت : 18,800 تومان

توضیحاتخرید پستی

 

برچسب ها :آموزش فتوشاپ cc , آموزش فتوشاپ سی سی , آموزش جامع فتوشاپ , آموزش کامل فتوشاپ , آموزش حرفه ای فتوشاپ

دستبند زیپ

$
0
0

دستبند زیپ

دستبند زیپ محصول جدیدی می باشد که به تازگی روانه بازار شده است و طرفداران زیادی را در مدت کوتاه جذب خود کرده است. دستبندي كاملا متفاوت با رنگ های متوع و دوست داشتنی ...

قیمت : 6,500 تومان

توضیحاتخرید پستی

 

برچسب ها :خرید دستبند زیپ , دستبند زیپ , دستبند , خرید اینترنتی دستبند , خرید اینترنتی


انگشتر متولدین

$
0
0

انگشتر متولدین فروردین ماه

طراحي متفاوت و خيره كننده، پيشنهادي براي بهتر شدن شما. انگشتر فوق العاده زيبا و پرطرفدار برای متولدین فروردین ماه. خود را با مد فصل جديد هماهنگ كنيد، مخصوص مشكل پسندان …

قیمت : 6,500 تومان

توضیحاتخرید پستی

 

انگشتر ماه تولد , انگشتر ماه تولد فروردین , انگشتر متولدین فروردین , خرید انگشتر ماه تولد , زن فروردین , فال متولدین فروردین , مرد فروردین ,

كارتون دوبله فارسي جدید

دستبند پرسپولیس

$
0
0

دستبند پرسپولیس (طرح جدید)

دستبند طرفداران پرسپولیس ، این دستبند با طرح جدید بوده و فوق العاده شیک می باشد. اگر از طرفداران تیم محبوب پرسپولیس هستید این دستبند را از دست ندهید!

قیمت : 3,900 تومان

توضیحاتخرید پستی

 

خرید دستبند پرسپولیس , تیم پرسپولیس , دستبند تیم پیروزی , لباس تیم پرسپولیس , طرفداران پرسپولیس , خرید دستبند پیروزی , هواداران پرسپولیس , هواداران پیروزی , خرید لباس تیم پرسپولیس

آرایش مرحله به مرحله

آش شلغم

$
0
0
 

mo121421  آش شلغم برای سرماخوردگی

این آش برای سرما خوردگی عالیه.

مواد لازم آش شلغم :

 شلغم۱ کیلو
 عدسنصف پیمانه
 برنج ۱ پیمانه
 پیاز ۲ عدد
 گوشت چرخ کرده۳۰۰ گرم
زیرهبه مقدار لازم
نمک، فلفل، زردچوبهبه مقدار لازم

طرز تهیه آش شلغم :
شلغم ها را خوب بشورید و بدون آن که پوست بکنید مکعبی خردشان کنید (خواص شلغم با پوست بیشتر حفظ می شود) و کنار بگذارید . یکی از پیازها را خلال کرده سرخ کنید .

عدس را همراه آب به آن اضافه کنید واجازه بدهید نیم پز بشود .
برنج را که قبلا خیس کردید بعد از نیم پز شدن عدس به مواد اضافه کنید و بگذارید تا پخته شود.

در این فاصله آن یکی پیاز را رنده کنید و با نمک و فلفل به گوشت چرخ کرده اضافه کنید و خوب مواد را ورز بدهید و از آن ها کوفته قلقلی درست کنید .

یک تابه را کمی چرب کنید و قلقلی ها را با شعله نسبتا زیاد داخل آن تفت بدهید ….فقط در حدی که آب آن گرفته شود و جمع شود.

از آش غافل نشوید و هر از گاهی آن را هم بزنید تا ته نگیرد .

برنج که باز شد کوفته ریزه ها را هم اضافه کنید و نمک، فلفل، زردچوبه و زیره ( برای گرفتن سردی برنج  و شلغم) را هم به بقیه مواد اضافه کنید!

برنج کمی که شکفته شد شلغم ها را هم اضافه کنید و صبر کنید تا آش خوب جا بیافتد . (به حال خودش رها نکنید که ته بگیرد . آرام هم بزنید)

 

mo12143  آش شلغم برای سرماخوردگی

وقتی موادتان که پخت ، آش تان هم که جا افتاد .
حالا بریزید توی ظرف و با نعناع داغ تزئین کنید و اگه دوست دارید موقع سرو کمی هم آبلیمو داخل آن بریزید.

 

Viewing all 20 articles
Browse latest View live